روغن دان یا شیشه روغن حجام
قرز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قرز. [ ق َ ] ( ع اِ ) پشته و زمین درشت سطبر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) به اطراف انگشتان خاک برگرفتن. ( منتهی الارب ). قرص. ( اقرب الموارد ). || شکنجیدن به انگشتان. ( منتهی الارب ).
قرز. [ ق ُ ] ( ع اِ ) روغن دان. ( منتهی الارب ). || شیشه روغن حجام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
قرز. [ ق ُ ] ( ع اِ ) روغن دان. ( منتهی الارب ). || شیشه روغن حجام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
قرز. [ ق َ ] (ع اِ) پشته و زمین درشت سطبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) به اطراف انگشتان خاک برگرفتن . (منتهی الارب ). قرص . (اقرب الموارد). || شکنجیدن به انگشتان . (منتهی الارب ).
قرز. [ ق ُ ] (ع اِ) روغن دان . (منتهی الارب ). || شیشه ٔ روغن حجام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: