۱ - اندک اندک جسور و بی پروا : رضا دادش که در میدان و در کاخ نشیند با ملک گستاخ گستاخ . ( نظامی ) ۲ - بتدریج رام و مانوس : پریده مرغکان گستاخ گستاخ شمایل در شمایل شاخ در شاخ . ( نظامی )
گستاخ گستاخ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گستاخ گستاخ. [ گ ُ گ ُ ] ( ق مرکب ) اندک اندک رام. رفته رفته مأنوس. کم کم جسور :
پریده مرغکان گستاخ گستاخ
شمایل در شمایل شاخ در شاخ.
نشیند با ملک گستاخ گستاخ.
پریده مرغکان گستاخ گستاخ
شمایل در شمایل شاخ در شاخ.
نظامی.
رضا دادش که در میدان و در کاخ نشیند با ملک گستاخ گستاخ.
نظامی.
کلمات دیگر: