کلمه جو
صفحه اصلی

بطارس

فرهنگ فارسی

( اسم ) سرخس

لغت نامه دهخدا

بطارس.[ ب َ رِ ] ( معرب ، اِ ) به یونانی نام دوایی است که آنرا سرخس نیز گویند و آن چوبکی باشد سیاه رنگ و چون بشکنند مغز آن فستقی بود کدو دانه را نافع است. ( برهان ) ( از آنندراج ). مأخوذ از یونانی یک قسم دارویی که در دفع کدو دانه بکار میبرند و سرخس نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). بیونانی سرخس است. ( فهرست مخزن الادویه ). سرخس. ( ترجمه فرانسوی مفردات ابن بیطار ) ( اختیارات بدیعی نسخه خطی لغت نامه )( تذکره داود ضریر انطاکی ). علف و گیاهی است که سرخس گویند. ( شعوری ج 1 ورق 168 ). و رجوع به سرخس شود.


کلمات دیگر: