کلمه جو
صفحه اصلی

خون دیدن

فرهنگ فارسی

حایض شدن رویت خون

لغت نامه دهخدا

خون دیدن. [ دی دَ ] ( مص مرکب ) حایض شدن. رؤیت خون. قرء. بی نماز شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || رؤیت خون کردن و از آن ترسیدن.
- امثال :
جهود خون دیده است ؛ برای رنجی اندک اضطراب و آه و ناله سخت میکند. از جراحتی خرد تألم بسیار می نماید. با دیدن خون مختصر بر تن خود بسیار ترسنده است.


کلمات دیگر: