بهندی ابر را گویند
بادل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بادل. [ دِ ] ( ص مرکب ) شجاع و دلاورو صاحبدل. ( ناظم الاطباء ). پردل. دلیر :
همه بتیغ گرفته ست وز شهان ستده ست
شهان بادل جنگ آور و بهوش و بهنگ.
و رجوع به «با»در همین لغت نامه شود.
بادل. [ ] ( اِ ) بهندی ابر را گویند. ( فهرست مخزن الادویه ).
بادل. [ دِ ] ( اِخ ) نام مبارزی هندی. ( ناظم الاطباء ).
همه بتیغ گرفته ست وز شهان ستده ست
شهان بادل جنگ آور و بهوش و بهنگ.
فرخی.
پادشاه بادل و جگردار، بدو دست بر سر و روی شیر زد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120 ).و رجوع به «با»در همین لغت نامه شود.
بادل. [ ] ( اِ ) بهندی ابر را گویند. ( فهرست مخزن الادویه ).
بادل. [ دِ ] ( اِخ ) نام مبارزی هندی. ( ناظم الاطباء ).
بادل . [ ] (اِ) بهندی ابر را گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
بادل . [ دِ ] (اِخ ) نام مبارزی هندی . (ناظم الاطباء).
بادل . [ دِ ] (ص مرکب ) شجاع و دلاورو صاحبدل . (ناظم الاطباء). پردل . دلیر :
همه بتیغ گرفته ست وز شهان ستده ست
شهان بادل جنگ آور و بهوش و بهنگ .
پادشاه بادل و جگردار، بدو دست بر سر و روی شیر زد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120).
و رجوع به «با»در همین لغت نامه شود.
همه بتیغ گرفته ست وز شهان ستده ست
شهان بادل جنگ آور و بهوش و بهنگ .
فرخی .
پادشاه بادل و جگردار، بدو دست بر سر و روی شیر زد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120).
و رجوع به «با»در همین لغت نامه شود.
فرهنگ عمید
پردل، دلیر، دلاور.
دانشنامه عمومی
بادل (آلمان). بادل (به آلمانی: Badel) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در کالبه (میلده) واقع شده است. بادل ۴۲۷ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان
فهرست شهرهای آلمان
wiki: بادل (آلمان)
واژه نامه بختیاریکا
باب دل؛ خواستنی. مثلاً ای ددر با دلس نی یعنی این دختر باب میلش نیست.
کلمات دیگر: