کلمه جو
صفحه اصلی

بارک

فارسی به انگلیسی

bark

عربی به فارسی

تقديس کردن , برکت دادن , دعاکردن , مبارک خواندن , باعلا مت صليب کسي را برکت دادن


فرهنگ فارسی

( صفت ) باریک
مخفف بارک الله است

لغت نامه دهخدا

بارک. [ رِ ] ( ص ، اِ ) مخفف باریک است که در مقابل گنده باشد. ( برهان ). مخفف باریک. ( رشیدی ) ( دِمزن ). رجوع به بارکک شود.( فرهنگ اسدی چ عباس اقبال ص 297 ). ( مخفف باریک ) چیز نازک و آن که کلفت نباشد. ( فرهنگ نظام ) :
خلخیان خواهی و جماش چمش
گردسرین خواهی و بارک میان.
رودکی.
و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1022 شود. مخفف باریک است. خواجه عمید گفته :
حدیث غزل کم کنم در ثنایت
لطافت کنم درج بارک تر از مو.
( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ). باریک و دقیق. || پرده ای که احاطه میکند جنین را. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 171 شود.

بارک. [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) یکی برک بمعنی شتران اهل خباء و غیر آنها که شبانگاه به خوابگاه بازگردند. ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد و تاج العروس شتران اهل هواء آمده است. شتر بزانو خوابیده. ( دِمزن ). یک شتر. ج ، برک ، بروک. ( ناظم الاطباء ). ج ، بروک. مؤنث : بارکةاست. ( اقرب الموارد ). و رجوع به برک و بارکة شود.

بارک. [ رَ ] ( ع فعل ) مخفف بارک اﷲ. ظهوری در تعریف نور سپور ( کذا ) گفته :
بر ایوان کند چون سلام آفتاب
دهد ابر و طاق بارک جواب.
( آنندراج ).
مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: این لفظ با مشتقات آن در کتاب مقدس بسیار وارد شده است و گاهی قصد از آن آنست که مردم خدا را متبارک میخوانند ( مزامیر 103: 1 و 134: 1 ) و گاهی خدای تعالی ایشان را مبارک میفرماید. ( سفر پیدایش 49: سفر تثنیه 33 ). و مبارک نمودن هارون و پسرانش بنی اسرائیل را ( سفر اعداد 6: 23-27 ). و مبارک نمودن مسیح شاگردانش را نیز از این قبیل است. ( انجیل لوقا 24: 50 و51 ). اما پیاله برکت ( رساله اول قرنتیان 1: 16 ب )میشود که پیاله نجات باشد. ( مزامیر 116: 13 ). و چون کسی ولیمه ای تدارک می نمود، پیاله شراب را گرفته خدا را متبارک خوانده و بر مجلسیان میگردانید و هر یک از ایشان از آن می آشامیدند چنانکه فعلاً در عشاء ربانی معمول است. ( قاموس کتاب مقدس ).

بارک . [ رَ ] (ع فعل ) مخفف بارک اﷲ. ظهوری در تعریف نور سپور (کذا) گفته :
بر ایوان کند چون سلام آفتاب
دهد ابر و طاق بارک جواب .

(آنندراج ) .


مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: این لفظ با مشتقات آن در کتاب مقدس بسیار وارد شده است و گاهی قصد از آن آنست که مردم خدا را متبارک میخوانند (مزامیر 103: 1 و 134: 1) و گاهی خدای تعالی ایشان را مبارک میفرماید. (سفر پیدایش 49: سفر تثنیه 33). و مبارک نمودن هارون و پسرانش بنی اسرائیل را (سفر اعداد 6: 23-27). و مبارک نمودن مسیح شاگردانش را نیز از این قبیل است . (انجیل لوقا 24: 50 و51). اما پیاله ٔ برکت (رساله ٔ اول قرنتیان 1: 16 ب )میشود که پیاله ٔ نجات باشد. (مزامیر 116: 13). و چون کسی ولیمه ای تدارک می نمود، پیاله ٔ شراب را گرفته خدا را متبارک خوانده و بر مجلسیان میگردانید و هر یک از ایشان از آن می آشامیدند چنانکه فعلاً در عشاء ربانی معمول است . (قاموس کتاب مقدس ).

بارک . [ رِ ] (ص ، اِ) مخفف باریک است که در مقابل گنده باشد. (برهان ). مخفف باریک . (رشیدی ) (دِمزن ). رجوع به بارکک شود.(فرهنگ اسدی چ عباس اقبال ص 297). (مخفف باریک ) چیز نازک و آن که کلفت نباشد. (فرهنگ نظام ) :
خلخیان خواهی و جماش چمش
گردسرین خواهی و بارک میان .

رودکی .


و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1022 شود. مخفف باریک است . خواجه عمید گفته :
حدیث غزل کم کنم در ثنایت
لطافت کنم درج بارک تر از مو.
(انجمن آرا) (جهانگیری ) (آنندراج ). باریک و دقیق . || پرده ای که احاطه میکند جنین را. (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 1 ورق 171 شود.

بارک . [ رِ ] (ع ص ، اِ) یکی برک بمعنی شتران اهل خباء و غیر آنها که شبانگاه به خوابگاه بازگردند. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد و تاج العروس شتران اهل هواء آمده است . شتر بزانو خوابیده . (دِمزن ). یک شتر. ج ، برک ، بروک . (ناظم الاطباء). ج ، بروک . مؤنث : بارکةاست . (اقرب الموارد). و رجوع به برک و بارکة شود.


فرهنگ عمید

= باریک

باریک#NAME?


دانشنامه عمومی

بارک (آلمان). بارک (به آلمانی: Bark) یک شهر در آلمان است که در زگه برگ واقع شده است. بارک ۹۸۹ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
برک (۳۲ بار)

گویش مازنی

/baarek/ خانه ی کوچک - خانه ی موقت & آشپزخانه & کومه ی موقتی & برکر

۱خانه ی کوچک ۲خانه ی موقت


آشپزخانه


کومه ی موقتی


برکر


پیشنهاد کاربران

آفرین بر تو درسته



کلمات دیگر: