کلمه جو
صفحه اصلی

مبلد

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنکه خود را بر زمین زند . ۲ - بخیل. ۳ - بی توجه.۴ - ابر بی باران . ۵ - اسبی که در دو سبقت نکند .
آنکه خود را بزمین زند

فرهنگ معین

(مُ بَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن که خود را بر زمین زند. ۲ - بخیل . ۳ - بی توجه . ۴ - ابر بی باران . ۵ - اسبی که در دو سبقت نکند.

لغت نامه دهخدا

مبلد. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) حوض کهنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حوض متروک که بکار نگیرند. (از ذیل اقرب الموارد). حوض قدیم . (از محیطالمحیط).


مبلد. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) حوض کهنه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حوض متروک که بکار نگیرند. ( از ذیل اقرب الموارد ). حوض قدیم. ( از محیطالمحیط ).

مبلد. [ م ُ ب َل ْ ل َ ] ( ع ص ) آن که خود را به زمین زند. || بخیل. || ابر بی باران. || اسبی که سبقت نکند در دویدن. || بی توجه. ( آنندراج ). به همه معانی رجوع به تبلید شود.

مبلد. [ م ُ ب َل ْ ل َ ] (ع ص ) آن که خود را به زمین زند. || بخیل . || ابر بی باران . || اسبی که سبقت نکند در دویدن . || بی توجه . (آنندراج ). به همه ٔ معانی رجوع به تبلید شود.



کلمات دیگر: