کلمه جو
صفحه اصلی

نحیت

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) شانه ، مشط . ۲ - ناله ، فریاد. ۳ - (ص . ) لاغر کرده ، لاغر شده (شتر ). ۴ - تراشیده شده ، منحوت . ۵ - نامرغوب ، نابکار.

لغت نامه دهخدا

نحیت. [ ن َ ] ( ع اِ ) شانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مشط. ( ناظم الاطباء ). || ناله. دم سرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || فریاد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ص ) سُم کرانه سوده به سفر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الذاهب الحروف من الحوافر. ( اقرب الموارد ). || مرد در قوم دیگر درآمده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد درآمده در قوم دیگر. ( ناظم الاطباء ). دخیل در قوم. ( از اقرب الموارد ). || شتر لاغرکرده و سپل سوده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): بعیر نحیت ؛ شتر لاغرشده از سفر. ( ناظم الاطباء ). منضی. ( از اقرب الموارد ). || تراشیده شده. ( ناظم الاطباء ). منحوت. ( اقرب الموارد ). تراشیده. ( منتهی الارب ). چوب تراشیده شده. ( فرهنگ خطی ) :
نجار گوهرم که نحیتان طبع من
جز زیر تیشه پدر خویشتن نیند.
خاقانی.
|| نابه کار و نامرغوب از هر چیز. ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) نالیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). زحیر برآوردن. ( از اقرب الموارد ). نحت. || فریاد کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به نحت شود.

نحیة. [ ن َ حی ی َ ] ( ع ص ) هو نحیةالقوارع ؛ اویک سوکرده سختی هاست. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

نحیة. [ ن ُ حی ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ نحو. رجوع به نحو شود.

نحیة. [ ن ُ ح َی ْ ی َ ] ( ع اِ مصغر ) تصغیر نحو است ، مانند دلو که مصغر آن دلیة است. ( از المنجد ).

نحیت . [ ن َ ] (ع اِ) شانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشط. (ناظم الاطباء). || ناله . دم سرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || فریاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) سُم کرانه سوده به سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الذاهب الحروف من الحوافر. (اقرب الموارد). || مرد در قوم دیگر درآمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد درآمده در قوم دیگر. (ناظم الاطباء). دخیل در قوم . (از اقرب الموارد). || شتر لاغرکرده و سپل سوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ): بعیر نحیت ؛ شتر لاغرشده از سفر. (ناظم الاطباء). منضی . (از اقرب الموارد). || تراشیده شده . (ناظم الاطباء). منحوت . (اقرب الموارد). تراشیده . (منتهی الارب ). چوب تراشیده شده . (فرهنگ خطی ) :
نجار گوهرم که نحیتان طبع من
جز زیر تیشه ٔ پدر خویشتن نیند.

خاقانی .


|| نابه کار و نامرغوب از هر چیز. (از اقرب الموارد). || (مص ) نالیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). زحیر برآوردن . (از اقرب الموارد). نحت . || فریاد کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به نحت شود.


کلمات دیگر: