کلمه جو
صفحه اصلی

نبشته


مترادف نبشته : عریضه، کتیبه، مسطور، منشور، نامه، نوشته، امریه، حکم، فرمان، تقدیر، سرنوشت، محتوم، مقدر

فارسی به انگلیسی

manuscript

مترادف و متضاد

عریضه، کتیبه، مسطور، منشور، نامه، نوشته


امریه، حکم، فرمان


تقدیر، سرنوشت، محتوم، مقدر


۱. عریضه، کتیبه، مسطور، منشور، نامه، نوشته
۲. امریه، حکم، فرمان
۳. تقدیر، سرنوشت، محتوم، مقدر


فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) نوشته شده مرقوم : ...این کتاب نبشته بزبان تازی وبه اسنادهای دراز بود.۲ - ( اسم ) مکتوب دست خط نامه . ۳ - سند. ۴ - حکم فرمان . ۵ - نقاشی شده مصور: بگنجورگفت آن درفشان حریر نبشته براوصورت دلپذیر... ( شا.لغ. ) ۶ - مقدرمحتوم : که کارخدایی نه کاریست خرد قضای نبشته نشایدسترد. ( شا.لغ. ) یانبشته بودن برسرکسی .مقدربودن برای وی : نبشته چنین بدمگربرسرت که پردخته ماندزتوکشورت . ( شا.لغ. )

فرهنگ معین

(نِ بِ تِ ) (ص مف . ) نوشته شده ، مکتوب .

لغت نامه دهخدا

نبشته. [ ن ِ ب ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ، اِ ) نوشته. نوشته شده. ( ناظم الاطباء ). مزبور. مرقوم :
نبشته سراسر به خط من است
که خط من اندر جهان روشن است.
فردوسی.
نبشته بر آن تیر بُد پهلوی
که ای شاه داننده گر بشنوی.
فردوسی.
مبیناد کس روز بی کام تو
نبشته به خورشید بر نام تو.
فردوسی.
نبشته بر آن حقه تاریخ آن
پدیدار کرده پی و بیخ آن.
فردوسی.
وذکر آن به قلم عطارد و بر پیکر خورشید نبشته. ( کلیله و دمنه ).
جز دو حرف نبشته صورت دل
معنی دل به خواب نشنیدم.
خاقانی.
|| مکتوب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دستخط. ( ناظم الاطباء ). رقیم. سفر. خط. کتاب. درج. ( منتهی الارب ). زبور. ( دهار ). نامه. رقیمه. مرقومه. کاغذ : بگیر از نفس خود پیمان به آن قسم که فرستاده شده است بسوی تو به همراهی آورنده این نبشته. ( تاریخ بیهقی ص 313 ). امیرالمؤمنین این نبشته را فرستاد درحالی که همه کارهامستقیم بود. ( تاریخ بیهقی ص 312 ). شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین. ( تاریخ بیهقی ص 314 ). || سند. حجت. || حکم. ( ناظم الاطباء ). فرمان. منشور. || مقدر. محتوم. قضا. قدر. سرنوشت :
زمانه نبشته دگرگونه داشت
چنان کو گذارد بباید گذاشت.
فردوسی.
که کار خدائی نه کاری است خرد
قضای نبشته نشاید سترد.
فردوسی.
نبشته چنین بودمان از بُوِش
به رسم بُوِش اندرآیدروش.
فردوسی.
تیغ او بر سر مخالف او
از خدای جهان نبشته قضاست.
فرخی.
بهی و بتّری در ما سرشته ست
چنان چون نیک و بد بر ما نبشته ست.
( ویس و رامین ).
نه از دانش دگر گردد سرشته
نه از مردی دگر گردد نبشته.
( ویس و رامین ).
- نبشته بودن بر سر ؛ مقدر بودن :
نبشته به سر بر دگرگونه بود
ز فرمان نه کاهد نه خواهد فزود.
فردوسی.
نبشته چنین بُد مگر بر سرت
که پردخته ماند ز تو کشورت.
فردوسی.
|| نگاشته. ترسیم شده. رسم کرده شده :
به گنجور گفت آن درخشان حریر
نبشته بر او صورت دلپذیر.
فردوسی.
بیاورد و بنهاد پیشش حریر
نبشته بر او صورتی دلپذیر.

نبشته . [ ن ِ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ، اِ) نوشته . نوشته شده . (ناظم الاطباء). مزبور. مرقوم :
نبشته سراسر به خط من است
که خط من اندر جهان روشن است .

فردوسی .


نبشته بر آن تیر بُد پهلوی
که ای شاه داننده گر بشنوی .

فردوسی .


مبیناد کس روز بی کام تو
نبشته به خورشید بر نام تو.

فردوسی .


نبشته بر آن حقه تاریخ آن
پدیدار کرده پی و بیخ آن .

فردوسی .


وذکر آن به قلم عطارد و بر پیکر خورشید نبشته . (کلیله و دمنه ).
جز دو حرف نبشته صورت دل
معنی دل به خواب نشنیدم .

خاقانی .


|| مکتوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دستخط. (ناظم الاطباء). رقیم . سفر. خط. کتاب . درج . (منتهی الارب ). زبور. (دهار). نامه . رقیمه . مرقومه . کاغذ : بگیر از نفس خود پیمان به آن قسم که فرستاده شده است بسوی تو به همراهی آورنده ٔ این نبشته . (تاریخ بیهقی ص 313). امیرالمؤمنین این نبشته را فرستاد درحالی که همه کارهامستقیم بود. (تاریخ بیهقی ص 312). شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین . (تاریخ بیهقی ص 314). || سند. حجت . || حکم . (ناظم الاطباء). فرمان . منشور. || مقدر. محتوم . قضا. قدر. سرنوشت :
زمانه نبشته دگرگونه داشت
چنان کو گذارد بباید گذاشت .

فردوسی .


که کار خدائی نه کاری است خرد
قضای نبشته نشاید سترد.

فردوسی .


نبشته چنین بودمان از بُوِش
به رسم بُوِش اندرآیدروش .

فردوسی .


تیغ او بر سر مخالف او
از خدای جهان نبشته قضاست .

فرخی .


بهی و بتّری در ما سرشته ست
چنان چون نیک و بد بر ما نبشته ست .

(ویس و رامین ).


نه از دانش دگر گردد سرشته
نه از مردی دگر گردد نبشته .

(ویس و رامین ).


- نبشته بودن بر سر ؛ مقدر بودن :
نبشته به سر بر دگرگونه بود
ز فرمان نه کاهد نه خواهد فزود.

فردوسی .


نبشته چنین بُد مگر بر سرت
که پردخته ماند ز تو کشورت .

فردوسی .


|| نگاشته . ترسیم شده . رسم کرده شده :
به گنجور گفت آن درخشان حریر
نبشته بر او صورت دلپذیر.

فردوسی .


بیاورد و بنهاد پیشش حریر
نبشته بر او صورتی دلپذیر.

فردوسی .



پیشنهاد کاربران

نبشته: در پهلوی نپشتگ nipištag بوده است.
( ( نبشته من این نامهٔ پهلوی
به پیش تو آرم ؛ نگر نَغْنَوی. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 219. )



کلمات دیگر: