کلمه جو
صفحه اصلی

متداخل


مترادف متداخل : داخل دریکدیگر، درهم، آمیخته

فارسی به انگلیسی

canon, entering each other, of which one is the aliquot part of the other

of which one is the aliquot part of the other


مترادف و متضاد

داخل دریکدیگر، درهم، آمیخته


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - داخل شده ( در یکدیگر ) در میان آمده جمع : متداخلین . ۲ - هر گاه اجزای ماهیتی بنحوی باشد که بعضی از آنها اعم از بعضی دیگر باشد آنرا متداخل ( متداخله ) گویند و اگر چنین نباشد متباین ( متباینه ) گویند . ۳ - دو عدد را متداخل گویند وقتی که یکی بر دیگری قابل قسمت باشد و خارج قسمت آنها عدد صحیح و بعبارت دیگر بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها نفس عدد کوچکتر باشد مانند ۱۲ و ۴ که عدد ۱۲ بر ۴ قابل تقسیم است و باقی ماند. آنها صفر و خارج قسمت نیز عددی صحیح است .

فرهنگ معین

(مُ تَ خِ ) [ ع . ] (اِفا. ) داخل شده (در یکدیگر )، در میان آمده .

لغت نامه دهخدا

متداخل. [ م ُ ت َ خ ِ ] ( ع ص ) درج کرده و در میان نشانده و در میان دیگری در آورده و یادرآمده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). مأخوذ از تازی ، داخل شده درهم و درج شده. ( ناظم الاطباء ).
- متداخل شدن ؛ متداخل گردیدن. داخل شدن چیزی در چیزی. درهم شدن چند چیز در یکدیگر. درج شدن چیزی یا چیزهایی در میان چیزی یا چیزهای دیگر : خیالات محال در خاطرش مجال یافت و ظنون فاسده در باطنش متداخل شد. ( سندبادنامه ص 240 ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- متداخل گردیدن ( گشتن ) ؛ متداخل شدن : و چون آتش بدو متحد و متداخل گردد، بیاض ضوء او بر سرخی غالب گردد. ( قراضه طبیعیات ، از فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اصطلاح حساب ) هر عددی که عادّ کند عدد دیگر را مانند عدد 2 و 4 و عدد 3و 6 و جز آن. ( ناظم الاطباء ). دو عدد را متداخل گویند وقتی که یکی بر دیگری قابل قسمت باشد و خارج قسمت آنها عدد صحیح ، و بعبارت دیگر، بزرگترین مقسوم علیه مشترک آنها نفس عدد کوچکتر باشد مانند 12 و 4 که عدد 12 بر 4 قابل تقسیم است و باقی مانده آنها صفر و خارج قسمت نیز عددی صحیح است. و رجوع به نفائس الفنون ج 2 ص 175 شود. || هرگاه اجزاء ماهیتی به نحوی باشد که بعضی از آنها اعم از بعضی دیگر باشد آن را متداخله گویند و اگر چنین نباشد متباینه گویند. ( فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ص 250 ).

فرهنگ عمید

۱. داخل شده در یکدیگر.
۲. [قدیمی] داخل شونده.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تداخل (منطق و فلسفه)


کلمات دیگر: