( اسم ) طعامی که از شیر سازند.
مخفف و اگرش و اگر او را
ورش . [ وَ ] (ع اِ) طعامی است که از شیر سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزی است که از شیر سازند. (از اقرب الموارد). || (مص ) ورغلانیدن کسی را. (منتهی الارب ). واداشتن کسی را. اغراء. (از اقرب الموارد). || ناخوانده بر وقت خوردن کسی در آمدن . (منتهی الارب ). ناخوانده و دعوت ناشده بر کسی وارد شدن به هنگام طعام خوردن تا خورد. (از اقرب الموارد). || گرفتن طعام و به حرص تمام خوردن آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آزمند شدن چیزی را و درپی کارهای دون شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ورش . [ وَ رَ ] (اِ) فاخته و قمری . (ناظم الاطباء).
ورش . [ وَ رَ ](ع مص ) سبک و شادمان گردیدن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) دردشکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ورش . [ وَ رِ ] (ع ص ) سبک شادمان از شتر و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ستور که آن را باز نتوان داشت از رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد از لسان العرب ). مؤنث آن ورشه . ج ، ورشات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).