کلمه جو
صفحه اصلی

ورش

فرهنگ فارسی

ابوسعید عثمان بن سعید ( و. ۱۹۷ - ۱۱٠ ه.ق . ) از بزرگترین قرائ است .
( اسم ) طعامی که از شیر سازند.
مخفف و اگرش و اگر او را

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِ. ) طعامی که از شیر سازند.

لغت نامه دهخدا

ورش. [ وَ ] ( ع اِ ) طعامی است که از شیر سازند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چیزی است که از شیر سازند. ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) ورغلانیدن کسی را. ( منتهی الارب ). واداشتن کسی را. اغراء. ( از اقرب الموارد ). || ناخوانده بر وقت خوردن کسی در آمدن. ( منتهی الارب ). ناخوانده و دعوت ناشده بر کسی وارد شدن به هنگام طعام خوردن تا خورد. ( از اقرب الموارد ). || گرفتن طعام و به حرص تمام خوردن آن را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آزمند شدن چیزی را و درپی کارهای دون شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

ورش. [ وَ رَ ]( ع مص ) سبک و شادمان گردیدن شتر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) دردشکم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

ورش. [ وَ رَ ] ( اِ ) فاخته و قمری. ( ناظم الاطباء ).

ورش. [ وَ رِ ] ( ع ص ) سبک شادمان از شتر و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ستور که آن را باز نتوان داشت از رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد از لسان العرب ). مؤنث آن ورشه. ج ، ورشات. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

ورش. [ وَ رَ / وَ ] ( حرف ربط مرکب ) مخفف و اگرش. و اگر او را :
گرش غول شهر گوئی جای این گفتار هست
ورش دیو دهر گوئی جای استغفار نیست.
ناصرخسرو.
گرش بنکوهی ندارد شرم و باک
ورش بنوازی نیابی زو صواب
ناصرخسرو.

ورش . [ وَ ] (ع اِ) طعامی است که از شیر سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزی است که از شیر سازند. (از اقرب الموارد). || (مص ) ورغلانیدن کسی را. (منتهی الارب ). واداشتن کسی را. اغراء. (از اقرب الموارد). || ناخوانده بر وقت خوردن کسی در آمدن . (منتهی الارب ). ناخوانده و دعوت ناشده بر کسی وارد شدن به هنگام طعام خوردن تا خورد. (از اقرب الموارد). || گرفتن طعام و به حرص تمام خوردن آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آزمند شدن چیزی را و درپی کارهای دون شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


ورش . [ وَ رَ ] (اِ) فاخته و قمری . (ناظم الاطباء).


ورش . [ وَ رَ ](ع مص ) سبک و شادمان گردیدن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) دردشکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


ورش . [ وَ رَ / وَ ] (حرف ربط مرکب ) مخفف و اگرش . و اگر او را :
گرش غول شهر گوئی جای این گفتار هست
ورش دیو دهر گوئی جای استغفار نیست .

ناصرخسرو.


گرش بنکوهی ندارد شرم و باک
ورش بنوازی نیابی زو صواب

ناصرخسرو.



ورش . [ وَ رِ ] (ع ص ) سبک شادمان از شتر و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ستور که آن را باز نتوان داشت از رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد از لسان العرب ). مؤنث آن ورشه . ج ، ورشات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

ورش (به لاتین: Vareš) یک سکونتگاه مسکونی در بوسنی و هرزگوین است.
فهرست شهرهای بوسنی و هرزگوین
ورش ۳۹۰٬۱ کیلومترمربع مساحت و ۹٬۵۵۶ نفر جمعیت دارد.
شهر Flen Municipality خواهرخواندهٔ ورش هست.

جدول کلمات

فاخته و قمری


کلمات دیگر: