کلمه جو
صفحه اصلی

نبیل


مترادف نبیل : ذکی، زیرک، سخی، شریف، هوشمند، فاضل، بزرگوار، کبیر، نجیب

فارسی به انگلیسی

noble, generous


noble, generous, ingenious

عربی به فارسی

نجيب زاده


دليرانه , جوانمرد , بلند همت , اقا منش , اصيل , نجيب , تربيت شده , ازاده , شريف , باشکوه


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: nabil) (عربی) هوشیار ، زیرک ؛ نجیب ، بزرگ ؛ (در قدیم) (به مجاز) عالی .


اسم: نبیل (پسر) (عربی) (تلفظ: nabil) (فارسی: نَبيل) (انگلیسی: nabil)
معنی: هوشیار، نجیب، بزرگ، زیرک، ( در قدیم ) ( به مجاز ) عالی

مترادف و متضاد

ذکی، زیرک، سخی، شریف، هوشمند، فاضل


بزرگوار، کبیر


شریف، نجیب


۱. ذکی، زیرک، سخی، شریف، هوشمند، فاضل
۲. بزرگوار، کبیر
۳. شریف، نجیب


فرهنگ فارسی

مردنجیب وشریف، داناوهوشیار
( صفت ) ۱ - هوشیارتیزخاطرباذکاوت زیرک ۲ - صاحب فضل فاضل .۳ - بزرگ کبیر: سیدسادات سلطان نبیل مفخرکونین وهادی سبیل ( مثنوی لغ. ) ۴ - صاحب نجابت نجیب جمع نبلائ نبال .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - هوشیار و گرامی . ۲ - نجیب ، شریف .

لغت نامه دهخدا

نبیل. [ ن َ ] ( ع ص ) تیزخاطر. هوشیار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). صاحب ذکاوت. ( از اقرب الموارد ). صاحب ذکا. ذکی :
چون وزیر شیر شد گاو نبیل
چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل.
مولوی.
زینچنین عذر ای سلیم نانبیل
خون و مال ما همه کردی سبیل.
مولوی.
|| استاد. ( فرهنگ خطی ). || زیرک در کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || صاحب فضل. ( از اقرب الموارد ) ( از فرهنگ نظام ) ( از المنجد ). فاضل. ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ خطی ). || بزرگ. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). کبیر :
سید سادات سلطان نبیل
مفخر کونین و هادی سبیل.
مولوی.
|| نیکو. ( غیاث اللغات )( آنندراج ): هو نبیل الرأی ؛ جیده. ( از اقرب الموارد )( متن اللغة ). || الحسن مع غلظ. ( معجم متن اللغة ). || گرامی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شریف. ( یادداشت مؤلف ). || صاحب نجابت. ( از اقرب الموارد ) ( فرهنگ نظام ) ( المنجد ). ذونبل. ( از معجم متن اللغة ). نَبل. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). نجیب. بزرگوار:
آن اصیل خوش لقای مکرم درویش دوست
آن نبیل پارسای مفضل پرهیزگار.
سنائی.
گفت ای پشت وپناه هر نبیل
مرتجی و غوث ابناء سبیل.
مولوی.
تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل
کرد جان تکبیر بر جسم نبیل.
مولوی.
پیش تو خون است آب رود نیل
پیش من آب است نی خون ای نبیل.
مولوی.
|| تیرانداز ماهر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حاذق در تیراندازی. ( ازاقرب الموارد ). || فربه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج : نبیلة ). جسیم. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( المنجد ). || عظیم. ( از اقرب الموارد ): فرس نبیل المحزم ؛ عظیمه. ( اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). || وسیع. واسع. موسع. ( یادداشت مؤلف ). || که صاحب کمال جسم است. محمودالشمائل. ( از اقرب الموارد ): رجل نبیل ؛ مرد بی نهایت نیکوصورت و خوشروی. ( ناظم الاطباء ). قیل : و لایکون الرجل نبیلاً حتی یکون محمودالشمائل. ( اقرب الموارد ). || النبیل من الناس ؛ بین النبالة. ( معجم متن اللغة ). ج ، نِبال ، نَبَل ، نَبَلة . || بمعنی خسیس هم آمده است. ( ازمعجم متن اللغة ).

فرهنگ عمید

۱. نجیب و شریف.
۲. (صفت ) دانا و هوشیار.

دانشنامه عمومی


پیشنهاد کاربران

انسان کارآزموده، بدرد بخور، قابل اطمینان، با شخصیت، جنم دار


کلمات دیگر: