کلمه جو
صفحه اصلی

لطیم

فرهنگ فارسی

۱- ( صفت ) اسب سفید روی . ۲- ( اسم ) اسب نهم در مسابقه . ۳- ( صفت ) آنکه پدر و مادرش مرده باشند .
نام اسب فضاله بن هند عامر نام اسب ربیعه بن مکدم .

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . )اسب سفیدروی . ۲ - (اِ. ) اسب نهم در مسابقه . ۳ - (ص . ) آن که پدر و مادرش مرده باشند.

لغت نامه دهخدا

لطیم. [ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) اسب سپیدرخسار. ( منتهی الارب ). اسب سفیدروی. ( منتخب اللغات ). اسب یکروی سپید. ( منتهی الارب ). یک سوی روی سپید. آنکه یک طرف روی او سفید باشد. ( منتخب اللغات ). ج ، لُطم. ( منتهی الارب ). آن اسب که یک سوی روی او سفید بود سفیدی به چشم نارسیده. ( مهذب الاسماء ). من شیات الخیل ان اصابت الغرة من ( الفرس ) خدّاً دون خدّ،قیل : لطیم ایمن. او لطیم اَیسر. و رجوع به غرّة شود. ( صبح الاعشی ج 2 ص 19 ). || اسب نهم رهان. ( منتهی الارب ). اسب نهم از ده اسب که به گرو تازند. ( منتخب اللغات ). اسبی که در مسابقه نهم آید. اسب نهم از اسبهای سبق. شخصی که در سبق مرکوب او در مرتبه نهم است. اسب نهم در مسابقت. ( مهذب الاسماء ). || مثلث. و هر خوش بوی که بر مابین چشم و گوش مالند. || بی پدر. آنکه پدر و مادر او مرده باشند. ( منتهی الارب ). آنکه نه مادر دارد و نه پدر. ( مهذب الاسماء ). یتیم از پدر و مادر. پدر و مادر مرده. بی اَبوین. که پدر و مادر او هر دو مرده اند: یتیم بی پدر است و لطیم بی ابوین. ( نصاب ). || شتربچه سهیل دیده. گویند چون سهیل برآید، شبان گوش شتربچه را گرفته روی او را به سوی سهیل کند و گوید: اتری سهیلا و اﷲ لاتذوق بعد قطرة لبن ، و سپس آن طپانچه بر رخ او میزند و میگذارد، بعد از آن پستان ناقه ببندد تا شیر نمکد. || نام گشنی از شتر. || لطیم لطیم ، کلمه ای است که بدان بزان را به دوشیدن خوانند. ( منتهی الارب ). || سیلی خورده. ( غیاث ).

لطیم. [ ل َ ] ( اِخ ) نام اسب فضالةبن هند عامری. نام اسب ربیعةبن مکدم. ( منتهی الارب ).

لطیم . [ ل َ ] (اِخ ) نام اسب فضالةبن هند عامری . نام اسب ربیعةبن مکدم . (منتهی الارب ).


لطیم . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) اسب سپیدرخسار. (منتهی الارب ). اسب سفیدروی . (منتخب اللغات ). اسب یکروی سپید. (منتهی الارب ). یک سوی روی سپید. آنکه یک طرف روی او سفید باشد. (منتخب اللغات ). ج ، لُطم . (منتهی الارب ). آن اسب که یک سوی روی او سفید بود سفیدی به چشم نارسیده . (مهذب الاسماء). من شیات الخیل ان اصابت الغرة من (الفرس ) خدّاً دون خدّ،قیل : لطیم ایمن . او لطیم اَیسر. و رجوع به غرّة شود. (صبح الاعشی ج 2 ص 19). || اسب نهم رهان . (منتهی الارب ). اسب نهم از ده اسب که به گرو تازند. (منتخب اللغات ). اسبی که در مسابقه نهم آید. اسب نهم از اسبهای سبق . شخصی که در سبق مرکوب او در مرتبه ٔ نهم است . اسب نهم در مسابقت . (مهذب الاسماء). || مثلث . و هر خوش بوی که بر مابین چشم و گوش مالند. || بی پدر. آنکه پدر و مادر او مرده باشند. (منتهی الارب ). آنکه نه مادر دارد و نه پدر. (مهذب الاسماء). یتیم از پدر و مادر. پدر و مادر مرده . بی اَبوین . که پدر و مادر او هر دو مرده اند: یتیم بی پدر است و لطیم بی ابوین . (نصاب ). || شتربچه ٔ سهیل دیده . گویند چون سهیل برآید، شبان گوش شتربچه را گرفته روی او را به سوی سهیل کند و گوید: اتری سهیلا و اﷲ لاتذوق بعد قطرة لبن ، و سپس آن طپانچه بر رخ او میزند و میگذارد، بعد از آن پستان ناقه ببندد تا شیر نمکد. || نام گشنی از شتر. || لطیم لطیم ، کلمه ای است که بدان بزان را به دوشیدن خوانند. (منتهی الارب ). || سیلی خورده . (غیاث ).


فرهنگ عمید

هر خوش بوی که مابین چشم و گوش مالند.


کلمات دیگر: