کلمه جو
صفحه اصلی

مبدء

فرهنگ معین

(مُ دِ ) (اِفا. ) ۱ - آغاز کننده . ۲ - آشکار کننده .
(مُ دَ ) (اِمف . ) ۱ - آغاز شده . ۲ - آشکار شده .

(مُ دِ) (اِفا.) 1 - آغاز کننده . 2 - آشکار کننده .


(مُ دَ) (اِمف .) 1 - آغاز شده . 2 - آشکار شده .


لغت نامه دهخدا

مبدء. [ م ُ دِءْ ] ( ع ص ) صیغه اسم فاعل از باب افعال بمعنی آغاز کننده و آشکارکننده و آفریننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). آفریننده نخست بار، نامی از نامهای خدای تعالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به مبدی شود :
به مکتب جبروت و به علم القرآن
به مبدء ملکوت و به مبدع الارباب.
خاقانی.
- مبدء فیاض ؛ آغاز کننده بسیار فیض رسان ، و از این مراد حق تعالی باشد. ( آنندراج ).

مبدء.[ م ُ دَءْ ] ( ع اِ ) صیغه اسم ظرف از باب افعال بمعنی محل آغاز کردن و جای آشکار کردن و از این لفظ در هر سه وضع مذکور گاهی ذات حق تعالی مراد باشد و در صورت ظرفیت بمعنی مطلع غزل و قصیده نیز می آید. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( ص ) اسم مفعول از «ابداء». آغاز شده و آشکار شده.

مبدء. [ م ُ دِءْ ] (ع ص ) صیغه ٔ اسم فاعل از باب افعال بمعنی آغاز کننده و آشکارکننده و آفریننده . (غیاث ) (آنندراج ). آفریننده ٔ نخست بار، نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبدی ٔ شود :
به مکتب جبروت و به علم القرآن
به مبدء ملکوت و به مبدع الارباب .

خاقانی .


- مبدء فیاض ؛ آغاز کننده ٔ بسیار فیض رسان ، و از این مراد حق تعالی باشد. (آنندراج ).

مبدء.[ م ُ دَءْ ] (ع اِ) صیغه ٔ اسم ظرف از باب افعال بمعنی محل آغاز کردن و جای آشکار کردن و از این لفظ در هر سه وضع مذکور گاهی ذات حق تعالی مراد باشد و در صورت ظرفیت بمعنی مطلع غزل و قصیده نیز می آید. (غیاث ) (آنندراج ). || (ص ) اسم مفعول از «ابداء». آغاز شده و آشکار شده .



کلمات دیگر: