کلمه جو
صفحه اصلی

مانه

فارسی به انگلیسی

fixture, furniture, implement

فرهنگ اسم ها

اسم: مانه (دختر) (فارسی)
معنی: نام روستایی در نزدیکی بجنورد

فرهنگ فارسی

ادوارد نقاش فرانسوی ( و. پاریس ۱۸۳۲- ف. ۱۸۸۳ م . ) . وی یکی از استادان مکتب [ ناتورالیسم ] و [ امپرسیونیسم ] بود . [ المپیا ] و [ آب تنی کنندگان ] از معروفترین پرده های مانه میباشند .
( اسم ) اثاث. خانه اثاث البیت : بدانش بیلفنج نیکی کزین جا نیایند با تو نه خانه نه مانه . ( ناصر خسرو . ۳۸۲ )
ناف و گرداگرد آن

فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) لوازم خانه .

لغت نامه دهخدا

( مأنة ) مأنة. [ م َءْ ن َ ] ( ع اِ ) ناف و گرداگرد آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تهیگاه یا پیه پاره چسبیده در باطن پوستک. ( منتهی الارب ). تهیگاه و گویند پیه چسبیده به باطن صفاق. ج ، مأنات ، مُؤون. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
مانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) همان مان است به معنی اسباب خانه. ( فرهنگ رشیدی ). به معنی اسباب و ضروریات خانه و منزل باشد. ( برهان ). اثاث البیت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
به دانش بیلفنج دانش کزین جا
نیایند با تو نه خانه نه مانه.
ناصرخسرو ( از رشیدی ).
و رجوع به مان شود. || منزل و خانه. ( ناظم الاطباء ). || مهمل خانه هم هست. ( برهان ). || ( پسوند ) مزید مؤخر در کلمه شادمانه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ورجوع به مان ( پسوند ) شود.

مانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِخ ) نام محلی است در ولایت خراسان که در میان ارمیان و سملقان واقع است و در میان مغرب و شمال بجنورد است و رودخانه شاه آباد که منبعش از آلاداغ است وبه سمت مغرب جریان می یابد، از مانه می گذرد. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). یکی از بخشهای شهرستان بجنورداست که در باختر بجنورد واقع است و از سه دهستان به نامهای جیرگلان ، سملقان و مانه تشکیل می شود عده قرای آن 132 و جمع سکنه آن در حدود 25210 تن است که ازکردهای شادلو و ترکمنهای خاوری می باشند و اغلب در چادر زندگی می کنند، مردمانی اسب دوست و در سواری بسیار چالاک هستند و در تربیت اسب مهارت دارند. منطقه ای کوهستانی است و هوایی سرد و روی هم رفته زمستانی طولانی و تابستانی کوتاه دارد. رودخانه اترک از این بخش می گذرد. محصول عمده آن غلات و بنشن و پنبه و لبنیات و پوست و پشم است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

مانه. [ ن َ /ن ِ ] ( اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مانه است که در شهرستان بجنورد واقع است. این دهستان از 27 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مجموع سکنه آن در حدود 6130 تن است. قرای مهم آن عبارت است از پیش قلعه که مرکز دهستان است و 1105 تن سکنه دارد و محمدآباد که دارای 849 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

مانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) همان مان است به معنی اسباب خانه . (فرهنگ رشیدی ). به معنی اسباب و ضروریات خانه و منزل باشد. (برهان ). اثاث البیت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به دانش بیلفنج دانش کزین جا
نیایند با تو نه خانه نه مانه .

ناصرخسرو (از رشیدی ).


و رجوع به مان شود. || منزل و خانه . (ناظم الاطباء). || مهمل خانه هم هست . (برهان ). || (پسوند) مزید مؤخر در کلمه ٔ شادمانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ورجوع به مان (پسوند) شود.

مانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام محلی است در ولایت خراسان که در میان ارمیان و سملقان واقع است و در میان مغرب و شمال بجنورد است و رودخانه ٔ شاه آباد که منبعش از آلاداغ است وبه سمت مغرب جریان می یابد، از مانه می گذرد. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). یکی از بخشهای شهرستان بجنورداست که در باختر بجنورد واقع است و از سه دهستان به نامهای جیرگلان ، سملقان و مانه تشکیل می شود عده ٔ قرای آن 132 و جمع سکنه ٔ آن در حدود 25210 تن است که ازکردهای شادلو و ترکمنهای خاوری می باشند و اغلب در چادر زندگی می کنند، مردمانی اسب دوست و در سواری بسیار چالاک هستند و در تربیت اسب مهارت دارند. منطقه ای کوهستانی است و هوایی سرد و روی هم رفته زمستانی طولانی و تابستانی کوتاه دارد. رودخانه ٔ اترک از این بخش می گذرد. محصول عمده ٔ آن غلات و بنشن و پنبه و لبنیات و پوست و پشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


مانه . [ ن َ /ن ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مانه است که در شهرستان بجنورد واقع است . این دهستان از 27 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مجموع سکنه ٔ آن در حدود 6130 تن است . قرای مهم آن عبارت است از پیش قلعه که مرکز دهستان است و 1105 تن سکنه دارد و محمدآباد که دارای 849 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

= مان۴

مان۴#NAME?


دانشنامه عمومی

مادر



کلمات دیگر: