سطح صاف , قسمت صاف هر چيز , هموار , نرم , روان , سليس , بي تکان , بي مو , صيقلي , ملا يم , دلنواز , روان کردن , ارام کردن , تسکين دادن , صاف شدن , ملا يم شدن , صاف کردن , بدون اشکال بودن , صافکاري کردن , لطيف , مهربان , نازک , عسلي , نيم بند , سبک , شيرين , گوارا
ناعم
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
مولی رسول الله از صحابه است
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ناعم. [ ع ِ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نعیم و ناعم ؛ دو کوه است بر جانب راست تنعیم در نزدیکی مکه. ( از معجم متن اللغة ).
ناعم. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن اجیل الهمدانی ، مولی ام السلمة. از صحابه است ، وی به سال هشتادم هجرت وفات یافت. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 شود.
ناعم. [ ع ِ ] ( اِخ ) مولی رسول اﷲ، از صحابه است. مؤلف الاصابه احتمال داده است که این شخص همان ناعم بن اجیل مولی ام السلمة باشد. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 و نیز رجوع به همان کتاب و همان مجلد ص 228 شود.
ناعم . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن اجیل الهمدانی ، مولی ام السلمة. از صحابه است ، وی به سال هشتادم هجرت وفات یافت . رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 شود.
ناعم . [ ع ِ ] (اِخ ) مولی رسول اﷲ، از صحابه است . مؤلف الاصابه احتمال داده است که این شخص همان ناعم بن اجیل مولی ام السلمة باشد. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 و نیز رجوع به همان کتاب و همان مجلد ص 228 شود.
ناعم . [ ع ِ ] (اِخ ) نام کوهی است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نعیم و ناعم ؛ دو کوه است بر جانب راست تنعیم در نزدیکی مکه . (از معجم متن اللغة).
ناعم . [ ع ِ ](ع ص ) متنعم . (از معجم متن اللغة). فراخ عیش و نیکوزندگانی . (ناظم الاطباء). عیش ناعم ؛ ذونعمة. (از اقرب الموارد). || نرم . لین . (ناظم الاطباء). نرم . لطیف . (فرهنگ نظام ): نعم الشی ُٔ نعومة؛ لان ملمسه ، فهو ناعم . (از اقرب الموارد). || نبت ناعم ؛ گیاه نازک و نرم . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گیاه مستقیم مستوی . (اقرب الموارد). || ثوب ناعم ؛ جامه ٔ نرم و نازک . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). الثوب اللین الملمس . (از اقرب الموارد).