کلمه جو
صفحه اصلی

نخبه


مترادف نخبه : برگزیده، گزیده، لب، منتخب

برابر پارسی : برگزیده، سرآمد، برتر

فارسی به انگلیسی

best part, choice part, choice, chosen, first, cordon bleu, cream, elite, flagship, flower, gem, prime, imperial, top, outstanding, picked, select, well-chosen

best part, choice part


choice, chosen, first, cordon bleu, cream, elite, flagship, flower, gem, prime, imperial, top, outstanding, picked, select, well-chosen


فارسی به عربی

زهرة

مترادف و متضاد

elite (اسم)
زبده، نخبه، گلچین

flower (اسم)
سر، شکوفه، گل، نخبه، درخت گل

برگزیده، گزیده، لب، منتخب


فرهنگ فارسی

برگزیده، برگزیده ازهرچیز، نخب جمع
( صفت ) برگزیده ( شخص شئ )زبده گزیده : نخبه ونقاوه کل ماهوموجود ( رسول ص ) جمع :نخب
بر گزیده مرد بد دل جمع نخب

فرهنگ معین

(نُ بِ ) [ ع . نخبة ] (اِ. ) برگزیده و انتخاب شده از هرچیز. ج . نخب .

لغت نامه دهخدا

( نخبة ) نخبة. [ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) کون. اِست. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || دوستکانی. کلمه ای است عراقی. ( از مهذب الاسما ). و قال بعضهم : النخبة؛ الشربة العظیم ، یعنی دوستگانی. ( منتهی الارب ). || ( ص ) جبان. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). مرد بددل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد ترسو و جبان. نُخَبة. ( ناظم الاطباء ).

نخبة. [ ن ُ ب َ ] ( ع اِ ) دوستگانی. ( از منتهی الارب ). دوستکامی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص )جبان. || برگزیده از هر چیزی. ( از اقرب الموارد ). برگزیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد برگزیده. ( دهار ). نُخَبة. ( اقرب الموارد ). برگزیده. انتخاب شده. مختار. بهتر. هر چیز خوب و برگزیده. ( ناظم الاطباء ). بهین. زبده. گزیده. گزین. منتخب. ج ، نُخَب.
- نخبه کردن ؛ گزیدن. انتخاب کردن برگزیدن. زبده کردن.

نخبة. [ ن ُ خ َ ب َ ] ( ع ص ) برگزیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برگزیده از هر چیزی. نُخبة. ( از اقرب الموارد ). ج ، نُخَب. || مرد بددل. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).

نخبة. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) کون . اِست . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دوستکانی . کلمه ای است عراقی . (از مهذب الاسما). و قال بعضهم : النخبة؛ الشربة العظیم ، یعنی دوستگانی . (منتهی الارب ). || (ص ) جبان . (اقرب الموارد) (المنجد). مرد بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ترسو و جبان . نُخَبة. (ناظم الاطباء).


نخبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) دوستگانی . (از منتهی الارب ). دوستکامی . (ناظم الاطباء). || (ص )جبان . || برگزیده از هر چیزی . (از اقرب الموارد). برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد برگزیده . (دهار). نُخَبة. (اقرب الموارد). برگزیده . انتخاب شده . مختار. بهتر. هر چیز خوب و برگزیده . (ناظم الاطباء). بهین . زبده . گزیده . گزین . منتخب . ج ، نُخَب .
- نخبه کردن ؛ گزیدن . انتخاب کردن برگزیدن . زبده کردن .


نخبة. [ ن ُ خ َ ب َ ] (ع ص ) برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگزیده از هر چیزی . نُخبة. (از اقرب الموارد). ج ، نُخَب . || مرد بددل . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. برگزیده، برگزیده از هر چیز.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] دانا، باهوش.

دانشنامه عمومی

نخبگان یا اِلیتان به معنای بخش برگزیده ای از یک جامعه است که از نظر قابلیت ها یا توانایی ها برتر از بقیه جامعه دانسته می شود. در جامعه شناسی و فلسفه سیاسی به گروه کوچکی از مردم گفته می شود که با قرار گرفتن در رأس «هرم منزلت اجتماعی» و «امتیازات»، کنترل سهم نابرابر بزرگی از قدرت سیاسی یا ثروت را در اختیار دارند.
نظریه نخبه
ایوب نوروزی عسکری از محققین علوم سیاسی و تاریخ معاصر به نقل از سی. رایت میلز در کتاب خود نخبگان قدرت به سال ۱۹۵۷ می نویسد: «این حلقه های سیاسی، اقتصادی، و نظامی که مجموعه پیچیده ای از گروه های منطبق بر هم و کوچک اما غالب و مسلط هستند، در تصمیم گیری هایی شریکند که تأثیرشان دست کم در سطح ملی است.» میلز بیان می کند که نخبگان قدرت جایگاه والای متقابل دیگر نخبگان را در جامعه به رسمیت می شناسند. «به عنوان یک اصل، آن ها یکدیگر را می پذیرند، یکدیگر را درک می کنند، با یکدیگر ازدواج می کنند و حتی اگر همراه با یکدیگر هم نباشد، مانند یکدیگر فکر و کار می کنند.» او نقش آموزش و پرورش را بسیار مهم می داند و می گوید اعضای جوان طبقه بالا به مدرسه های برجسته می روند که نه تنها در دانشگاه های معتبر مانند هاروارد، ییل، و پرینستون را بر آن ها می گشاید، ورود آن ها به باشگاه های اختصاصی دانشگاه ها را آسان می کند. ورود به این باشگاه ها نیز عضویت در باشگاه های اجتماعی مهم شهرهای بزرگ را در پی دارد که دروازه ای است به سوی شغل های برتر.
شاید در وهلهٔ اول به نظر برسد نخبه گر چه در راس هرم شایستگی قرار دارد اما فاصلهٔ آن با گروههای بعدی چندان زیاد نیست و لذا تفاوت آن ها به همان میزان اختلاف آن ها در مثلاً نمرات کسب شده در یک مبحث می باشد.
برای درک آنکه در چه مواردی یک نخبه بهترین گزینه برای انجام یک کار می باشد به یک مثال توجه نمایید:

دانشنامه آزاد فارسی

نُخبه (elite)
گروهی کوچک از صاحبان قدرت در جامعه که از امتیازات و منزلتی بیش از دیگران برخوردارند. افراد ممکن است به لحاظ فرهنگی نخبه باشند یا از حیث تحصیلی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی. نخبگان سیاسی را «صاحبان نفوذ» و «کانون های قدرت» نیز می نامند. نحوۀ دستیابیِ نخبگان به قدرت، بهره گیری، حفظِ آن و نیز وجوه تمایز آنان از بقیۀ اعضای جامعه، از موضوع های مطرح در جامعه شناسی به شمار می رود.

پیشنهاد کاربران

زبده

چرا واژه های زیبای ایرانی را عربی می پندارید؟ واژه نخبه ایرانی است با نخست و نخرود هم ریشه است و به یک بودن است نخ یعنی یک

سرآمد
گلچین
سرگل

یعنی کسی که در تمام امور دانش سر امد دیگران باشد چه علوم ریاضی چه علوم طبیعی چه جامعه شماسی حتی بعضی وقت به اون شخص میگفتن مخ است

زود قبول نکردن

سلام ممنون از مطالب خوبتون
هم خانواده نخبه چی میشه


کلمات دیگر: