کلمه جو
صفحه اصلی

متداعی


مترادف متداعی : تداعی کننده، تداعی گر

برابر پارسی : هماویز، همچم، دشمن پیش آینده

فارسی به انگلیسی

litigant, litigant (party)

litigant (party)


عربی به فارسی

متزلزل , ناپايدار , شل , لکنتي , بدخلق


مترادف و متضاد

litigant (صفت)
منازع، متداعی

تداعی‌کننده، تداعی‌گر


فرهنگ فارسی

کسی که بادیگری طرف دعوی باشدمتداعیین:هردوطرف دعوی، خواهان وخواندهچیزی که دست بدست بگردد، آنچه که معمول ومرسوم باشد
(اسم ) ۱ - هم را خواننده . ۲ - آنکه با دیگری دعوی و مرافعه دارد . ۳ - معنیی که معنی دیگر را بخاطر آورد .

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - فرا خواننده . ۲ - آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد. ۳ - معنی ای که معنی دیگر را به خاطر آورد.

لغت نامه دهخدا

متداعی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص )دشمن پیش آینده. ( آنندراج ). آن که پیش می آید و تهدید می کند دشمن را. ( ناظم الاطباء ). || دیوار شکسته و ویران. ( آنندراج ). دیواری که ترس از ویرانی آن باشد. ( ناظم الاطباء ). شکسته و ویران : دولتی قدیم و ملکی مستقیم بدان سبب آشفته شد و قواعد آن متداعی گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 106 ).|| هم را خواننده. ( فرهنگ فارسی معین ).
- متداعی آمدن ؛ خواندن. احضار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : دواعی رغبت از باطن خوانندگان به تحصیل آن متداعی نیامد. ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اصطلاح حقوقی ) آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد. || مشغول به منازعه و خصومت. || از طرفین تحریک و تحریض شده. || چیستان گوینده. || آن که شرط قبول می کند و می پذیرد.( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || ( اصطلاح روانشناسی ) معنیی که معنی دیگر را به خاطر آورد.و رجوع به تداعی و تداعی معانی در همین لغت نامه شود.

فرهنگ عمید

۱. (حقوق ) ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد.
۲. (روان شناسی ) چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد.
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی] فراخواننده، داعی.


کلمات دیگر: