کلمه جو
صفحه اصلی

وحوش

فرهنگ فارسی

جمع وحش
( اسم ) جمع وحش جانوران دشتی وکوهی : و بعد از سه شبانه روز اطراف جرگه بهم پیوسته انواع واصناف چرندگان از و حوش و سباع و سایر جانوران چندان جمع آید .

فرهنگ معین

(وُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ. وحش .

لغت نامه دهخدا

وحوش. [ وُ] ( ع اِ ) ج ِ وحش ، و وحش ج ِ وحشی است. ( السامی فی الاسامی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جانوران صحرایی. ( غیاث اللغات ) :
بسان چاه زمزم است چشم من
که کعبه وحوش شد سرای او.
منوچهری
به پرّی و به فرشته به حور و عین ، و وحوش
به آدمی و به مرغ و به ماهی و به دواب.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 53 ).
زو پلنگ و شیر ترسان همچو موش
زو شده پنهان به دشت و کُه وحوش.
مولوی.
پلنگی که گردن کشد بروحوش
به دام افتد از بهر خوردن چو موش.
سعدی.
|| مردمان بیابانی و غولها. ( ناظم الاطباء ).
- خطوحوش ؛ خط هیروگلیف . ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

= وحش

وحش#NAME?


پیشنهاد کاربران

وحش، وحشی

حیوانات وحشی

جمع وحشی

حیوانات دشتی و کوهی، حیوانات اهلی نشده

حیوان اهلی نشده

جانوران وحشی، جانوران اهلی نشده


وحشی ، وحش

جانور وحشی ، جانور اهلی نشده

خشگلا میشه بزرگ وار


حیوانات اهلی نشده، حیوانات دشتی


جانوران وحشی

ددان


کلمات دیگر: