کلمه جو
صفحه اصلی

ناداشت

فارسی به انگلیسی

lack, famine


فرهنگ فارسی

نادار، بی چیز، بینوا، فقیر، مفلس، بی شرم، فقر
( مصدر و اسم ) افلاس تهیدستی : زنا داشت هر کو نراند مراد فرو مانده باشد نه پرهیزگار. ( عنصری ) ۲ - ( صفت ) مفلس تهیدست بی نوا:[ بحکم آنک مردم جهان بیشترین درویش بودند و ناداشت...او رات بع بسیار جمع شد . ] ۳ - نوعی از گدایان که بر در دکانها میرفتند و چیزی می طلبیدند و اگر بایشان نمیدادند گوشت اعضای خود را می بریدند کنگر: شوخی ناداشت زجلاد بیش کوتن غیری برد این جان خویش . ( امیرخسرو. ) ۴ - بی شرم بی حیا بی همه چیز. ۵ - بی اعتقاد

فرهنگ معین

(ص . ) ۱ - فقیر، بی چیز. ۲ - بی شرم ، بی حیا.

لغت نامه دهخدا

ناداشت. ( ص مرکب ) ( از: نا ( نفی ، سلب ) + داشت ) در این جا بجای «نادار» اسم فاعل مرخم بکار رفته. ( حاشیه برهان چ معین ). مفلس. پریشان. بی نوا. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). مفلس. پریشانحال. تهیدست. بینوا. ( ناظم الاطباء ). مفلس. ( سروری بنقل رشیدی ) ( غیاث اللغات ). درویش.تنک مایه. نادار : و بحکم آنک مردم جهان بیشترین درویش بودند و ناداشت... او را تبع بسیار جمع شد. ( فارسنامه ابن بلخی ). و از مال و ملک می ستد و به ناداشتان میداد. ( فارسنامه ابن بلخی ). || قومی از گدایان را نیز گویند که بر در دکانها روند و چیزی طلبند اگر چیزی به ایشان ندهند گوشت اعضای خود را ببرند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). و آن جماعت را کنگر نیز گویند. ( جهانگیری ) ( شمس اللغات ) ( انجمن آرا )( از رشیدی ). گروهی از گدایان که آنها را شاخشانه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) :
شوخی ناداشت ز جلاد بیش
کو تن غیری برد این جان خویش.
امیرخسرو ( از انجمن آرا ).
|| ( مص مرخم ) ناداشتن. فقر. افلاس. تنگدستی. بینوائی. مفلسی. تهیدستی :
ز ناداشت هر کو نراند مراد
فرومانده باشد نه پرهیزگار.
عنصری.
|| ( ص مرکب ) بی شرم. بی حیا. بی آزرم. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( رشیدی ) :
چنین آمده ست از بزرگان پیر
که با هیچ ناداشت کشتی مگیر.
نظامی ( از انجمن آرا ).
|| بی اعتقاد. ( ناظم الاطباء ). مردم بی اعتقاد. از ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. نادار، بی چیز، بینوا، فقیر، مفلس: دل ناداشت پر ز خون باشد / ساغر عیش او نگون باشد (ابوالمؤید: شاعران بی دیوان: ۵۸ ).
۲. [مجاز] بی حیا، بی شرم: چنین آمده ست از نقیبان پیر / که با هیچ ناداشت کشتی مگیر (نظامی۵: ۸۸۶ ).
۳. [مجاز] بی اعتقاد.


کلمات دیگر: