کلمه جو
صفحه اصلی

نبیه


مترادف نبیه : آگاه، بزرگوار، زیرک، هوشیار، مشهور، معروف

فارسی به انگلیسی

prophetess

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: nabih) (عربی) شریف ، بزرگوار ؛ (در قدیم) آگاه ، هوشیار .


اسم: نبیه (دختر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: nabih) (فارسی: نَبيه) (انگلیسی: nabih)
معنی: شریف، بزرگوار، آگاه، هوشیار

مترادف و متضاد

famous (صفت)
ستوده، مشخص، عالی، برجسته، مشهور، سربلند، معروف، نامی، نبیه، بلند اوازه، اعظم

آگاه، بزرگوار


زیرک، هوشیار


مشهور، معروف


۱. آگاه، بزرگوار
۲. زیرک، هوشیار
۳. مشهور، معروف


فرهنگ فارسی

شریف، زیرک، آگاه ودانا، نبهائ جمع
(صفت )۱ - آگاه هوشیار:تااین سفیه نبیه شودواین بیمایه بپایه ای رسد...۲ - شریف بزرگوار.۳ - نام آورمشهورمقابل خامل : وصغیروکبیر ومجهول ووجیه وخامل ونبیه همه رابوقت استغاثت دریک نظم وسلک منخرط دارد. جمع :نبهائ.
تانیث نبی است پیغامبری که زن باشد یا سفره برگ خرما .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (ص . ) دانا و آگاه . ج . نبهاء.

لغت نامه دهخدا

نبیه. [ ن َ ] ( ع ص ) نام آور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مشهور. ( فرهنگ نظام ). مشتهر. نابه. نَبَه ْ. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). ناموار. ( زمخشری ). بانام. نامی. نامور. مقابل خامل. || گرامی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ذوالنباهة. ( اقرب الموارد ). شریف. نابه. نبه. ( از اقرب الموارد ) ( ازمعجم متن اللغة ). شریف. ( فرهنگ نظام ). بزرگوار. ( زمخشری ). || آگاه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).کیس. ( فرهنگ خطی ). بیدار. هشیار. فقیه :
هر یکی از درد غیری غافلند
جز کسانی که نبیه و عاقلند.
مولوی.
بهر این فرمود آن شاه نبیه
مصطفی که الولد سِرﱡ ابیه.
مولوی.
|| آگاهی دهنده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات از لطایف ). ج ، نُبَهاء.

نبیة. [ ن َ بی ی َ ] (ع ص ) تأنیث ِ نبی . (از اقرب الموارد). پیغامبری که زن باشد. (از ناظم الاطباء). || (اِ) سفره ٔ برگ خرما. (از منتهی الارب ). سفرة من خوص . (اقرب الموارد). سفره ٔ مدور از برگ خرما، و عامه [ عرب ] بدان منخلة یا سفره گویند. (از معجم متن اللغة).


فرهنگ عمید

۱. شریف.
۲. زیرک، دانا، آگاه.


کلمات دیگر: