کلمه جو
صفحه اصلی

هشیم

فرهنگ فارسی

شکسته سست اندام

فرهنگ معین

(هَ ش ) [ ع . ] (اِ. ) گیاه خشک و ریز ریز، هر چیز خشک .

لغت نامه دهخدا

هشیم . [ هََ ] (ع ص ) شکسته . || سست اندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گیاهی است خشک که ریزه ریزه گردد. || هر گیاه خشک . (منتهی الارب ).


هشیم. [ هََ ] ( ع ص ) شکسته. || سست اندام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گیاهی است خشک که ریزه ریزه گردد. || هر گیاه خشک. ( منتهی الارب ).

هشیم. [ هََ ] ( اِخ ) مکنی به ابوعلی. از علمای نجوم و ریاضی. او راست : کتاب حرکت التفاوت. ( از جهان دانش ص 84 ) ( یادداشت مؤلف ).

هشیم. [ هََ ] ( اِخ ) ابن بشیر. محدث است. ( منتهی الارب ). مکنی به ابومعاویه ، تابعی است. ( یادداشت مؤلف ). هشیم بن بشیر سلمی مکنی به ابومعاویه ، فقیهی است از اصحاب حدیث که در سال 183 هَ. ق. به بغداد درگذشته و او راست : کتاب السنن ، در فقه. کتاب التفسیر. کتاب القراآت. ( ابن الندیم ).

هشیم . [ هََ ] (اِخ ) ابن بشیر. محدث است . (منتهی الارب ). مکنی به ابومعاویه ، تابعی است . (یادداشت مؤلف ). هشیم بن بشیر سلمی مکنی به ابومعاویه ، فقیهی است از اصحاب حدیث که در سال 183 هَ . ق . به بغداد درگذشته و او راست : کتاب السنن ، در فقه . کتاب التفسیر. کتاب القراآت . (ابن الندیم ).


هشیم . [ هََ ] (اِخ ) مکنی به ابوعلی . از علمای نجوم و ریاضی . او راست : کتاب حرکت التفاوت . (از جهان دانش ص 84) (یادداشت مؤلف ).



کلمات دیگر: