وارغ
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
وارغ. [ رُ ] ( اِ ) آروغ. ( ناظم الاطباء ).
وارغ . [ رِ / رُ ] (اِ) برغ است و آن بندی باشد که در پیش آب از چوب و گل بندند. (برهان ) (آنندراج ) (از جهانگیری ) (انجمن آرا). ورغ . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || خندقی که در جلو دشمن بندند. (ناظم الاطباء). || لحیم را گویند و آن چیزی باشد که طلا و نقره و امثال آن را بدان پیوند کنند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). || آنچه تاک را بر آن بندند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || چوب بند و چفت انگور را نیز گفته اند. (از برهان ). داربست و چفته و وادیج . (ناظم الاطباء). || آنچه از درخت خرما برند. (آنندراج ). || گلیم . پلاس : شبانگاه همانروز بود که فرمودند امشب آن شب است که وارغ در گردن اندازیم و درخواست کنیم چون بامدادان آن ظالمان از گرد حصار بخارا به زودی برفتند و اهل بخارا خلاصی یافتند. (انیس الطالبین بخاری ص 119).
وارغ . [ رُ ] (اِ) آروغ . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۱. بند، ریسمان.
۲. گلیم.
= آروغ
برغ#NAME?
۱. بند؛ ریسمان.
۲. گلیم.
آروغ#NAME?