کلمه جو
صفحه اصلی

ورس

فارسی به انگلیسی

dyer's (green) weed, dyer's woad, dye - weed


dyer's weed, dye-weed, dyer's green weed, bit of wood put through a camel's nose, twitch, rope-fetters, dyers (green) weed, dyers woad

فرهنگ فارسی

مهارشتر، چوبی که دربینی شترکنند، برس هم گفته اند
سنگریزهاا که درکیس. صفرای گاو تولید شود و به آن خرزه البقر نیز گویند.
دهی جزو دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین

فرهنگ معین

(و ر ) (اِ. ) ۱ - طنابی که از خوشه های خشکیدة برنج باشد. ۲ - ریسمانی که از موی گاو بافته می شود و شاخه های برسم را با آن به هم می پیوندند (و آن از لوازم آتشگاه است ).
(وَ )(اِ. )مهار شُتر، چوبی که در بینی شتر کنند.

(و ر ) (اِ.) 1 - طنابی که از خوشه های خشکیدة برنج باشد. 2 - ریسمانی که از موی گاو بافته می شود و شاخه های برسم را با آن به هم می پیوندند (و آن از لوازم آتشگاه است ).


(وَ)(اِ.)مهار شُتر، چوبی که در بینی شتر کنند.


لغت نامه دهخدا

ورس . [ وَ رِ] (ع ص ) ثوب ورس ؛ جامه ٔ قرمز. (از اقرب الموارد).


ورس. [ وَ / وَ رَ ] ( اِ ) مهار شتر. ( انجمن آرا ). مهار و آن ریسمانی و چوبی است که بربینی شتر کنند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || مهاری که نعلبند بر لب ستور به نعل میگذارد تا آنها را نعل کند. ( ناظم الاطباء ) :
ایا کرده در بینی ات حرص ورس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس.
لبیبی.
|| بند ریسمانی. رشته ریسمانی. ( برهان ) ( آنندراج ). پای بند و ریسمان. ( ناظم الاطباء ).

ورس. [ وَ ] ( ع اِ ) اسپرک و آن گیاهی است شبیه سمسم و منبت آن بلاد یمن است و بس ،میکارند آن را و تا بیست سال باقی باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گیاهی است زردرنگ گویند چون یک سال بکارند ده سال باقی ماند و نبات آن شبیه به نبات کنجد باشد و جامه ای که از آن رنگ کنند پوشیدنش قوت بسیار دهد و آن را به عربی خُص خوانند. ( برهان ).

ورس. [ وَ رِ] ( ع ص ) ثوب ورس ؛ جامه قرمز. ( از اقرب الموارد ).

ورس. [ وُ ] ( اِ ) ثمر و میوه. ( برهان ). || سرو دشتی. وارس. ( ناظم الاطباء ). بار سرو کوهی. ابهل. ( برهان ).

ورس. [ وَ رَ ] ( ع مص ) چغزلاوه نشستن بر سنگ چندانکه سبز و لغزان گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نشستن خزه بر سنگ در آب چندانکه آن سنگ سبز و لیز گردد.( از اقرب الموارد ): ورست الصخرة فی الماء تورس ورساً؛ رکبها الطحلب حتی تخضار و تملاس. ( اقرب الموارد ).

ورس. [ وِ ] ( از روسی ، اِ ) اندازه ای از مسافت که معادل 3500 قدم باشد. ( ناظم الاطباء ).

ورس. [ ] ( اِخ ) دهی جزو دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین. در 10هزارگزی حصار خروان. سکنه 327 تن و آب آن ازچشمه و در بهار از آب برف تأمین می شود. محصول آن غلات ، بنشن ، تاکستان ، بادام ، صیفی است. شغل اهالی زراعت و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

ورس . [ وَ ] (ع اِ) اسپرک و آن گیاهی است شبیه سمسم و منبت آن بلاد یمن است و بس ،میکارند آن را و تا بیست سال باقی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گیاهی است زردرنگ گویند چون یک سال بکارند ده سال باقی ماند و نبات آن شبیه به نبات کنجد باشد و جامه ای که از آن رنگ کنند پوشیدنش قوت بسیار دهد و آن را به عربی خُص خوانند. (برهان ).


ورس . [ وَ / وَ رَ ] (اِ) مهار شتر. (انجمن آرا). مهار و آن ریسمانی و چوبی است که بربینی شتر کنند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مهاری که نعلبند بر لب ستور به نعل میگذارد تا آنها را نعل کند. (ناظم الاطباء) :
ایا کرده در بینی ات حرص ورس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس .

لبیبی .


|| بند ریسمانی . رشته ٔ ریسمانی . (برهان ) (آنندراج ). پای بند و ریسمان . (ناظم الاطباء).

ورس . [ وَ رَ ] (ع مص ) چغزلاوه نشستن بر سنگ چندانکه سبز و لغزان گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نشستن خزه بر سنگ در آب چندانکه آن سنگ سبز و لیز گردد.(از اقرب الموارد): ورست الصخرة فی الماء تورس ورساً؛ رکبها الطحلب حتی تخضار و تملاس . (اقرب الموارد).


ورس . [ وِ ] (از روسی ، اِ) اندازه ای از مسافت که معادل 3500 قدم باشد. (ناظم الاطباء).


ورس . [ وُ ] (اِ) ثمر و میوه . (برهان ). || سرو دشتی . وارس . (ناظم الاطباء). بار سرو کوهی . ابهل . (برهان ).


ورس . [ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان کوهپایه ٔ بخش آبیک شهرستان قزوین . در 10هزارگزی حصار خروان . سکنه ٔ 327 تن و آب آن ازچشمه و در بهار از آب برف تأمین می شود. محصول آن غلات ، بنشن ، تاکستان ، بادام ، صیفی است . شغل اهالی زراعت و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


فرهنگ عمید

مهار شتر، به‌صورت چوبی که در بینی شتر می‌کنند: ◻︎ ایا کرده در بینی‌ات حرص ورس / ز ایزد نیایدْت یک ذره ترس (لبیبی: شاعران بی‌دیوان: ۴۸۵).


مهار شتر، به صورت چوبی که در بینی شتر می کنند: ایا کرده در بینی ات حرص ورس / ز ایزد نیایدْت یک ذره ترس (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۸۵ ).
ریسمانی که از موی یا از الیاف گیاه بافته می شود.
گیاهی بومی یمن، تخم آن شبیه کنجد و بعد از رسیدن شکافته می شود و تارهایی شبیه تار زعفران از آن بیرون می آید که در رنگرزی به کار می رود.
= اسپرک

اسپرک#NAME?


گیاهی بومی یمن، تخم آن شبیه کنجد و بعد از رسیدن شکافته می‌شود و تارهایی شبیه تار زعفران از آن بیرون می‌آید که در رنگرزی به کار می‌رود.


ریسمانی که از موی یا از الیاف گیاه بافته می‌شود.


دانشنامه عمومی

ورس (البرز). ورس، روستایی در دهستان حصار خروان، بخش محمدیه، شهرستان البرز، استان قزوین، ایران است. براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۸۶ نفر (۲۱۴ خانوار) بوده است.

گویش مازنی

طنابی به طول تقریبی یک و نیم متر که از ساقه های برنج درو شده ...


نوعی درخت جنگلی


۱بلند شو ۲شاخه های نازک درخت


/veres/ طنابی به طول تقریبی یک و نیم متر که از ساقه های برنج درو شده بافند & نوعی درخت جنگلی & بلند شو - شاخه های نازک درخت

جدول کلمات

نوعی ریسمان

پیشنهاد کاربران

به خوابیدگی درغلات گویند که یکی از مشکلات اصلی در تولیـد غلات اسـت و باعـث ایجـاد خسـاراتی ماننـد کـاهش میزان عملکرد، کاهش کیفیـت دانـه و ایجـاد مشـکلاتی در برداشــت ماشــینی محصــول مــی شــود.

به لُریِ جنوب خوزستان و استان کهگیلویه و بویراحمد واژه ی وَرس بمعنی فصل سال است. اکنون کمتر بکار می رود اما پیشتر رایج بود. به کُردی هم این واژه به شکل ورز به همین معنی موجود است.

ورس ( وریس ) ::نام طنابی که زنان ایل لر بختیاری می بافند

موارد استفاده . . بستن بار روی حیوانات
. بستن حیوانات اهلی. بستن سیاه چادر
روی زمین

عشایر لر بختیاری
برای عبور از رودخانه از ورس استفاده می کردند ( نوعی پل )



کلمات دیگر: