کلمه جو
صفحه اصلی

ورمال

فرهنگ معین

(وَ ) نک وردار و ورمال . ، ~ آقا را دمش دادن چیزی را برداشتن و بردن و خوردن ، چپو کردن ، سر خوراکی ریختن و یکباره آن را تمام کردن .

لغت نامه دهخدا

ورمال. [ وَ ] ( نف مرکب ) فرارکننده. ( ناظم الاطباء ).
- وردار و ورمال ؛ آنکه چیزی را برمیدارد و فرار میکند. ( ناظم الاطباء ).
- ورمال آقا را دمش دادن ؛ چیزی را برداشتن و بردن و خوردن. چپو کردن. سر خوراکی ریختن و یک باره آن را تمام کردن. ( فرهنگ فارسی معین از فرهنگ عامیانه جمال زاده ).
- ورمال زدن یا ورمال کردن ؛ گریختن از ترس.

دانشنامه عمومی

ورمال روستایی در دهستان لوتک بخش مرکزی شهرستان هامون استان سیستان و بلوچستان ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۴۷۸ نفر (در ۱۱۳ خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/varmaal/ مورب

مورب


پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
ور::اطراف
مال::روستا



هوالعلیم

ورمال: فرار

وردار و ورمال : چیزی را برداشتن و فرار کردن

ورمالیدن: فرار کردن

ورمالیدند: فرار کردند؛ رفتن

مثل اصفهانی: چوریا ور مالیدند تو سیبه
یعنی: جوجه ها فرا کردند ( رفتن ) تو کوچه بن بست



کلمات دیگر: