شکست دادن , هزيمت , مغلوب ساختن
هزیمه
عربی به فارسی
فرهنگ معین
(هَ زِ مَ ) [ ع . هزیمة ] (اِ. ) چاه ، چاه پُر آب .
لغت نامه دهخدا
هزیمة. [ هََ م َ ] (ع مص ) هزیمت . شکستن لشکر و دشمن را. (منتهی الارب ). شکستن لشکر. (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) شکست لشکر. (منتهی الارب ). اسم است از فعل هزم . (از اقرب الموارد). رجوع به هزیمت شود. || (ص ) ستور لاغر. (منتهی الارب ). واحدة العجائف من الدواب . (از اقرب الموارد). || چاه بسیارآب . ج ، هزائم . (از منتهی الارب ). واحد هزائم و چاههای بسیارآب به سبب آرام ماندن آن . (از اقرب الموارد) :
خلیج مغربی هزیمه ای شود
اگر نه جود او شود سقای او.
خلیج مغربی هزیمه ای شود
اگر نه جود او شود سقای او.
منوچهری .
کلمات دیگر: