کلمه جو
صفحه اصلی

هری

فارسی به انگلیسی

go away, move on!, move on

go away, move on


فرهنگ فارسی

نام شهری در خراسان قدیم که امروز در شمال غربی افغانستان در کنار رود هری ( هریرود ) واقع است . پس از اسلام کانون نشر معارف اسلامی بود و در عهد پسران تیمور پایتخت گردید .در حدود ۱۵٠٠٠٠ تن سکنه دارد . محصولش قالی و گلاب است . هرات مولد خواجه عبدالله انصاری معروف به شیخ الاسلام عارف مشهور است .
(اسم ) آوازپنهانی دل درحالت ترس و نگرانی (( دلم هری ریخت . ) ) یا هری ( تو ریختن دل ). اضطراب ونگرانی شدید و ناگهانی را میرساند. این ترکیب به صورت ((خری پایین ریختن دل . ) ) نیز استعمال می شود اماخودکلم.((هری ) ) برای هرنوع سقوط ناگهانی وشدید ممکن است استعمال شود کامیون پراز آجرچپهشد و آجرهاهری ریخت پایین . یا هری (زدن بخنده ). هرهرخندیدن . گاهی بصورت کلم. تحقیربرای راندن وبیرون کردن اشخاص به کارمیرود.
شهری بزرگ است بخراسان و شهرستان وی سخت استوار است و او را قهندز است و ربض است و اندر وی آبهای روانست . و مزگت جامع این شهر آبادان تر مزگتهاست بمردم از همه خراسان . و بر دامن کوه است و جای بسیار نعمت است . و اندروی تازیانند و او را رودی است بزرگ که از حد میان غور و گوزگانان رود و اندر نواحی او بکار شود و از او کرباس و شیر خشت و دوشاب خیزد . همان شهر معروف هرات است

فرهنگ معین

(هُ رّ) (ق . اصت .) آواز پنهانی دل در حالت ترس و نگرانی .


(هُ رّ ) (ق . اصت . ) آواز پنهانی دل در حالت ترس و نگرانی .
(ه ) (اِ. ) شهر هرات .
(هِ رُِ ) ۱ - (ق . ) (عا. ) چون خواهند کسی را به خواری بیرون کنند، این لفظ را بر زبان رانند. ۲ - (اِصت . ) آواز خنده .

(ه ) (اِ.) شهر هرات .


(هِ رُِ) 1 - (ق .) (عا.) چون خواهند کسی را به خواری بیرون کنند، این لفظ را بر زبان رانند. 2 - (اِصت .) آواز خنده .


لغت نامه دهخدا

هری . [ هَُرْی ْ ] (ع اِ) خانه ٔ کلان که در آن طعام سلطان گرد آرند. ج ، اهراء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


هری . [ ] (هندی ،اِ) به هندی اسم هلیلج است . (فهرست مخزن الادویه ).


هری. [ هَِرْ ری ] ( صوت ، ق )لفظی است که عوام چون کسی را بیرون کردن خواهند بخواری و زبونی ، بر زبان آورند: هری برو، معزولی ، در این کلمه نهایت استخفاف است. ( از یادداشتهای مؤلف ).

هری. [ هَُرْ ری ] ( اِ صوت ، ق ) تعبیر آواز پنهانی دل در حالت ترس و نگرانی. چنانکه در تداول گویند: دلم هری ریخت یا هری تو ریخت. ( از یادداشتهای مؤلف ).

هری. [ هََرْی ْ ] ( ع مص ) به چوب دستی زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هری. [ هَُرْی ْ ] ( ع اِ ) خانه کلان که در آن طعام سلطان گرد آرند. ج ، اهراء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هری. [ هَُ / هَِ ری ی ] ( ع اِ ) ج ِ هراوة. ( منتهی الارب ). رجوع به هراوة شود.

هری. [ ] ( هندی ،اِ ) به هندی اسم هلیلج است. ( فهرست مخزن الادویه ).

هری. [ هََ ] ( اِخ )شهری بزرگ است به خراسان و شهرستان وی سخت استوار است و او را قهندز است و ربض است و اندر وی آبهای روان است. و مزگت جامع این شهر آبادان تر مزگتهاست به مردم ، از همه خراسان. و بر دامن کوه است و جای بسیار نعمت است. و اندر وی تازیانند و او را رودی است بزرگ که از حد میان غور و گوزگانان رود و اندر نواحی او به کار شود. و از او کرباس و شیرخشت و دوشاب خیزد. ( حدود العالم ). همان شهر معروف هرات است :
یکی پیر بد مرزبان هری
پسندیده و دیده از هر دری.
فردوسی.
به مهتر پسر داد بلخ وهری
فرستاد بر هر سویی لشکری.
فردوسی.
ز هر سو که بد نامور مهتری
بخواند و بیامد به دشت هری.
فردوسی.
بدیدار او راه بست و هری
بهشت برین گشت و باغ بهار.
فرخی.
به هرای گنجش چو پدرام کرد
به پهلو زبانش هری نام کرد.
نظامی.
جان نقش بلخ گردد، دل قلب مرو گیرد
آن روز کز در تو نسیم هری ندارم.
خاقانی.
عاقلان دیدند آب عز شروان ، خاک ذل
بر هری و بلخ و مرو شاهجهان افشانده اند.
خاقانی.
و در سواد هری صد و بیست لون انگور یافته شود هر یک از دیگری لطیف تر. ( چهارمقاله ).
ای بسا کس رفته تا هند و هری
او ندیده جز مگر بیع و شری.
مولوی.
رجوع به هرات شود.

هری ٔ. [ هََ] ( ع ص ) گوشت نیک پخته. ( منتهی الارب ). گوشتی که نیک پخته شود تا از استخوان جدا گردد. ( اقرب الموارد ).

هری ٔ. [ هََ] (ع ص ) گوشت نیک پخته . (منتهی الارب ). گوشتی که نیک پخته شود تا از استخوان جدا گردد. (اقرب الموارد).


هری . [ هََ ] (اِخ )شهری بزرگ است به خراسان و شهرستان وی سخت استوار است و او را قهندز است و ربض است و اندر وی آبهای روان است . و مزگت جامع این شهر آبادان تر مزگتهاست به مردم ، از همه ٔ خراسان . و بر دامن کوه است و جای بسیار نعمت است . و اندر وی تازیانند و او را رودی است بزرگ که از حد میان غور و گوزگانان رود و اندر نواحی او به کار شود. و از او کرباس و شیرخشت و دوشاب خیزد. (حدود العالم ). همان شهر معروف هرات است :
یکی پیر بد مرزبان هری
پسندیده و دیده از هر دری .

فردوسی .


به مهتر پسر داد بلخ وهری
فرستاد بر هر سویی لشکری .

فردوسی .


ز هر سو که بد نامور مهتری
بخواند و بیامد به دشت هری .

فردوسی .


بدیدار او راه بست و هری
بهشت برین گشت و باغ بهار.

فرخی .


به هرای گنجش چو پدرام کرد
به پهلو زبانش هری نام کرد.

نظامی .


جان نقش بلخ گردد، دل قلب مرو گیرد
آن روز کز در تو نسیم هری ندارم .

خاقانی .


عاقلان دیدند آب عز شروان ، خاک ذل
بر هری و بلخ و مرو شاهجهان افشانده اند.

خاقانی .


و در سواد هری صد و بیست لون انگور یافته شود هر یک از دیگری لطیف تر. (چهارمقاله ).
ای بسا کس رفته تا هند و هری
او ندیده جز مگر بیع و شری .

مولوی .


رجوع به هرات شود.

هری . [ هََرْی ْ ] (ع مص ) به چوب دستی زدن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


هری . [ هَِرْ ری ] (صوت ، ق )لفظی است که عوام چون کسی را بیرون کردن خواهند بخواری و زبونی ، بر زبان آورند: هری برو، معزولی ، در این کلمه نهایت استخفاف است . (از یادداشتهای مؤلف ).


هری . [ هَُ / هَِ ری ی ] (ع اِ) ج ِ هراوة. (منتهی الارب ). رجوع به هراوة شود.


هری . [ هَُرْ ری ] (اِ صوت ، ق ) تعبیر آواز پنهانی دل در حالت ترس و نگرانی . چنانکه در تداول گویند: دلم هری ریخت یا هری تو ریخت . (از یادداشتهای مؤلف ).


دانشنامه عمومی

آره/تایید تصدیق حرف گوینده


(عامیانه) هِرّی؛ لفظ بی ادبانه برای بیرون کردن کسی با بی احترامی و خواری.


گویش مازنی

/hari/ لثه - آواره & پشم گوسفند

۱لثه ۲آواره


پشم گوسفند


واژه نامه بختیاریکا

( هَری ) بلی؛ اِرَی؛ هره؛ ها؛ آری؛ بله
( هَرّی ) واژه نهیب زدن به گوسفندان

پیشنهاد کاربران

نام خواننده ی موفق بریتانیای به نام هری استایلز.
اما بدانید نام همسر او لویی تاملینسون نیست و این یک شایعه ی بزرگ است که حقیقت ندارد

در جواب Harry بگم که هری استایلز شوهر لویی تامیلسون هستش لطفا شما شایعه پراکنی نکنید و این یک حقیقت بزرگ است که با هم هستن و بعد اینکه کام اوت کنن شماها ضایع میشوید
با تشکر 💚

در زبان لری بختیاری
به معنی ::آری
HAre

نام یک خواننده بریتانیایی موفق است در گروه واندایرکشن که یک آلبوم موفق دارد و نام کامل او هری استایلز harry styles است و نام شوهرش لویی او در سال 2010 در اکس فکتور که یک مسابقه تلویزیونی است همراه زین و لیام و نایل و لویی در گروه واندی انتخاب شدند: )


در گویش اقلیدی
یکبارگی
Horri

دوستان اول اینکه هرولد کراش منه و همینطور وان دی عخشامن
بعد اینکه شوهر هرولد لویی نی شاید شایعاتی بر اینکه گ/ی هستن باشه و با هم باشن ولی این تایید نشده و مشخص نی پ نیاید بنویسین شوهرش لویی من هم لری شیپرم و هم لری هیتر پ ینی ممکنه درست باشه و غلط توصیه میکنم شمام وسط باشین
و در جواب 25، harry، رومینا
باید بگم سه تا تون اشتب میکنین لین قضیه محفوضه و تایید نشده پ نه درسته و نه غلط
شمام نیان بگین این درسته یا اون درسته
هر سلبی خودش درباره ی زندگیه خودش حرف میزنه و تصمیم میگیره
نیاین تو زندگی مردم دخالت کنین
همین شماها هستین که باعث شدین وان دی از هم بپاشه
به خاطر شایعاتی که نمیدونین درسته یا غلط
من دیگه حرفی ندارم حرفام همینا بود

نگین فقط بهم بگو چطوری هم لری شیپری و هم لری هیتر :/

بعدم چرا چرت و پرت تناول میکنید که واندی بخاطر لری شیپرا از هم جدا شدع :/

محفوصه

چرا الکی گندش میکنید ؟ لری واقعیه و واندی هم بخاطرش از هم جدا نشد . . . جمع کنید این بندو بثات رو . . . بسه دیگه


کلمات دیگر: