کلمه جو
صفحه اصلی

متخلق


مترادف متخلق : خوپذیر، خوگر، متصف، خوگرفته، خوش خلق، خوش اخلاق

فارسی به انگلیسی

endowed with, possessing, endowed with or possessing

endowed with or possessing


مترادف و متضاد

خوپذیر، خوگر


متصف، خوگرفته


خوش‌خلق، خوش‌اخلاق


۱. خوپذیر، خوگر
۲. متصف، خوگرفته
۳. خوشخلق، خوشاخلاق


فرهنگ فارسی

کسی که خوی خودراتغییربدهدوباکس دیگرهمخوشودوخوشخویی کند
( اسم ) ۱ - آنکه خویی بپذیرد : متخلق به اخلاق حسنه . ۲ - کسی که با دیگری خوشخویی کند جمع : متخلقین .

فرهنگ معین

(مُ تَ خَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) خوی و عادت دیگری را گرفته .

لغت نامه دهخدا

متخلق. [ م ُ ت َ خ َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) خلق و خوی نیک آموزنده. ( آنندراج ). آموزنده خوشخوی. ( ناظم الاطباء ). کسی که با دیگری خوشخویی کند : و ابوالحسن موسی بن احمد مردی بس فاضل متواضع و متخلق و سهل الجانب بوده است. ( تاریخ قم ص 220 ). || کسی که خود را به خلوق خوشبو کند. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || آن که خوی و عادت دیگری گیرد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ) : به حکم قرابتی که با... داشت با اخلاق او متخلق گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 435 ). || آن که دروغ بربافد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تخلق شود.

فرهنگ عمید

۱. خوگرفته، عادت کرده به خلقی.
۲. (صفت ) خوش خوی، خوش خلق.


کلمات دیگر: