کلمه جو
صفحه اصلی

متجسم

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) جسم گیرنده . ۲ - ( صفت ) تناور . ۳ - آنکه بر کاری و عملی بزرگ شود جمع : متجسمین .

فرهنگ معین

(مُ تَ جَ سِّ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) جسم گیرنده . ۲ - (ص . ) تناور. ۳ - آن که بر کاری و عملی بزرگ شود. ج . متجسمین .

لغت نامه دهخدا

متجسم. [ م ُ ت َ ج َس ْ س ِ ] ( ع ص ) تناور. ( آنندراج ). کلان و جسیم و بزرگ و تناور و برگزیده از میان قوم. ( ناظم الاطباء ). || آن که بر کار بهین فرا پیش رود و بر کاری بزرگ شود. ( آنندراج ). کسی که کار بهین را از پیش می برد و پی کار بزرگ می رود. ( ناظم الاطباء ) آن که بر کاری و علمی بزرگ شود. || آن که بر بلندی ریگ یا کوه بر شود. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آن که متوجه جائی می شود و اراده آن می کند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تجسم شود.


کلمات دیگر: