توالیای در یکی از دو انتهای ورزه که با عمل فرونشانی، رونویسی ورزه را تنظیم میکند
ورزگر
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(وَ گَ ) (ص فا. ) برزگر.
لغت نامه دهخدا
ورزگر. [ وَ گ َ ] ( ص مرکب ) برزگر. زارع. ( ناظم الاطباء ). کشاورز. ورزکار است که زراعت کننده باشد. ( آنندراج ) :
ز شاهانی ار پیشه ور گوهری
پدر ورزگر داری ار لشکری.
ز شاهانی ار پیشه ور گوهری
پدر ورزگر داری ار لشکری.
اسدی.
فرهنگ عمید
= برزگر
برزگر#NAME?
فرهنگستان زبان و ادب
{operator} [زیست شناسی] توالی ای در یکی از دو انتهای ورزه که با عمل فرونشانی، رونویسی ورزه را تنظیم می کند
گویش مازنی
/varz gar/ دهقان – کشاورز
دهقان – کشاورز
کلمات دیگر: