کلمه جو
صفحه اصلی

هلهل

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- گیاهی ازتیر. آلاله هاکه درحقیقت یکی ازگونه های اقونیطون بشمار می آید ودارای مقادیرزیادی آلکالوئیدهای سمی وخطرناک ازدست. آکونی تین هااست بیش سرنجبیش بیش هندی هلهل . ۲-خزندهای موهوم وخیالی که معتقد بودند سم خطرناکی دارد: (( گفتند که گوشت توخناق آرد قایم مقام زهره هلاهل باشد. )
برف

فرهنگ معین

(هَ هَ ) (اِ. ) نک . هلاهل .

لغت نامه دهخدا

هلهل. [هََ ل َ هَِ ] ( ص ، اِ ) مخفف هلاهل است و آن زهری باشدکه هیچ تریاقی با او مقاومت نتواند کرد. ( برهان ).

هلهل. [ هََ هََ ] ( ع ص ، اِ ) جامه تنک بافته. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || موی تنک نرم. || جامه تنک نرم. || نوعی از زهر، معرب است. ( منتهی الارب ). زهری که فوراً بکشد. ( اقرب الموارد ). هلاهل. رجوع به هلاهل شود.

هلهل. [ هَُ هَُ ] ( ع اِ ) برف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هلهل . [ هََ هََ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ تنک بافته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موی تنک نرم . || جامه ٔ تنک نرم . || نوعی از زهر، معرب است . (منتهی الارب ). زهری که فوراً بکشد. (اقرب الموارد). هلاهل . رجوع به هلاهل شود.


هلهل . [ هَُ هَُ ] (ع اِ) برف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


هلهل . [هََ ل َ هَِ ] (ص ، اِ) مخفف هلاهل است و آن زهری باشدکه هیچ تریاقی با او مقاومت نتواند کرد. (برهان ).


فرهنگ عمید

هَلاهل#NAME?


= هَلاهل

گویش مازنی

/hal hal/ احساس تشنگی هماه با بیرون آمدن زبان از دهان - نهایت حسرت از فراق یا عدم دسترسی به فرد یا شی و یا آرزویی خاص


کلمات دیگر: