کلمه جو
صفحه اصلی

واسه

فرهنگ فارسی

در تداول عوام برای بهر . چراغ پرواز می کند .

فرهنگ معین

(س ) [ ع . واسطه ، برای ، به علت ] (حر. اض .) (عا.) برای ، بهر، به جهت .


( واسة ) (س ) [ ع . واسطه ، برای ، به علت ] (حر. اض . ) (عا. ) برای ، بهر، به جهت .

لغت نامه دهخدا

واسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) پروانه و جانور پرداری که گرداگرد چراغ پرواز می کند. (ناظم الاطباء). در مآخذ دیگر دیده نشد.


واسه . [ س ِ ] (حرف اضافه ) در تداول عوام ،برای . بهرِ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به سوی شود. کلمه ٔ تعلیل مأخوذ از واسطه ٔ تازی به معنی بسبب و به جهت و برای و بهر. (ناظم الاطباء). رجوع به واسطه شود.


واسه. [ س َ / س ِ ] ( اِ ) پروانه و جانور پرداری که گرداگرد چراغ پرواز می کند. ( ناظم الاطباء ). در مآخذ دیگر دیده نشد.

واسه. [ س ِ ] ( حرف اضافه ) در تداول عوام ،برای. بهرِ. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به سوی شود. کلمه تعلیل مأخوذ از واسطه تازی به معنی بسبب و به جهت و برای و بهر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به واسطه شود.

پیشنهاد کاربران

( برای ) در لهجه تهرانی، مثال : برای شما میوه آوردم، اما به جای کلمه �برای�، واسه گذاشته میشه که میشه، واسه شما میوه اوردم

واسه ( کوتاه شده: واس )
فارسی تهرانی
مانند: واسه چی؟ - واسه ی شماست - واسه اینکه - واس منه و. .

این واژه کوتاه شده از واژه ی عربی "واسطه" هست

هوالعلیم

واسه : ازآن واژه هائی است که اصل ونسبش مشخص و معلوم نیست
بهتر است به جای آن از واژه ( برای ) یا ( بهرِ ) استفاده شود


واسه از ریشه وس ، وسو در زبان اوستایی به چم خواستن آرزو داشتن است

واسه ریشه کاملا مشخص وَسناد در پهلویست
همانگونه که در درخت آسوریک آمده"مَرتومان وَسناد" یعنی برای مردمان

تو مازندرانی با ریخت "سِه" کاربرد داره:
مِه سِه: واسه من
وِ سِه: واسه او


کلمات دیگر: