کلمه جو
صفحه اصلی

نایی

فارسی به انگلیسی

negative

مترادف و متضاد

reedy (صفت)
گره دار، باریک، نی زار، نی مانند، نایی، گیره دار

tracheal (صفت)
نایی، مربوط به نای، نای مانند

فرهنگ فارسی

( صفت ) نای زن نی نواز: یک دست توبازلف ودگردست توباجام یک گوش به چنگی ودگرگوش به نایی . ( منوچهری لغ. )
ملامحبعلی نی نواز هروی از شاعران قرن دهم است .

شیخ عثمان افندی از شاعران و موسیقی دانان ترک است .

فرهنگ معین

(ص فا. ) نای زن ، نی نواز.

لغت نامه دهخدا

نایی. ( ص نسبی ) نی نواز. ( آنندراج ). نی زننده. نی نوازنده. ( ناظم الاطباء ) :
یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگر گوش به نایی.
منوچهری.
آن یکی نایی که نی خوش میزده ست
ناگهان از مقعدش بادی بجست.
مولوی.
ای باده فروش من سرمایه جوش من
ای از تو خروش من ، من نایم و تو نایی.
؟
|| نبات و شکر مصفا. ( ناظم الاطباء ).

نایی. ( اِخ ) ملا محبعلی نی نواز هروی. از شاعران قرن دهم هجری است. به روایت سام میرزا صفوی ، وی خطی خوش داشته و در نی زدن ماهر بوده «اما بسیار بی پروا و لوند و خوش طبع و ظریف است ». از اوست :
نیست غیر از بلا سرایت عشق
زَاول عشق تا نهایت عشق
آه مجنون عشق پیشه کجاست
تا برم پیش او شکایت عشق.
( از تحفه سامی ص 84 ).

نایی . (اِخ ) ملا محبعلی نی نواز هروی . از شاعران قرن دهم هجری است . به روایت سام میرزا صفوی ، وی خطی خوش داشته و در نی زدن ماهر بوده «اما بسیار بی پروا و لوند و خوش طبع و ظریف است ». از اوست :
نیست غیر از بلا سرایت عشق
زَاول عشق تا نهایت عشق
آه مجنون عشق پیشه کجاست
تا برم پیش او شکایت عشق .

(از تحفه ٔ سامی ص 84).



نایی . (ص نسبی ) نی نواز. (آنندراج ). نی زننده . نی نوازنده . (ناظم الاطباء) :
یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگر گوش به نایی .

منوچهری .


آن یکی نایی که نی خوش میزده ست
ناگهان از مقعدش بادی بجست .

مولوی .


ای باده فروش من سرمایه ٔ جوش من
ای از تو خروش من ، من نایم و تو نایی .

؟


|| نبات و شکر مصفا. (ناظم الاطباء).

نائی. ( ع ص ) بعید. ( المنجد ).

نائی. ( فعل مضارع ) نیائی. نمی آئی. نخواهی آمد :
تو تا ایدری شاد زی غم مخور
که چون تو شدی بازنائی دگر.
اسدی.

نائی. ( ص نسبی ) نی زننده. نی نوازنده. ( ناظم الاطباء ). نی نواز. نئی. ( آنندراج ). قراری. قصاب. ( منتهی الارب ). نای زن. نی زن. کسی که نی می نوازد :
گاه گوئیم که چنگی تو بچنگ اندریاز
گاه گوئیم که نائی تو بنای اندردم.
فرخی.
به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نائی
به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن عفری.
منوچهری.
یکدست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگرگوش به نائی.
منوچهری.
آن یکی نائی که نی خوش می زده ست
ناگهان از مقعدش بادی بجست.
مولوی.
اثر ناله نی نیست مگر از نائی.
قاآنی.
ای باده فروش من سرمایه جوش من
ای از تو خروش من من نایم و تو نائی.
؟
برآورد نائی دم صور را
ببرد از چراغ خرد نور را.
هاتفی ( از شعوری ).
|| نبات و شکر مصفا. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ) ( شعوری ).

نائی. ( اِخ ) ( شیخ... ) از موسیقی دانان قرن نهم ومعاصر با امیرعلی شیرنوائی و مورد حمایت او بوده است. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 560 شود.

نائی. ( اِخ ) شیخ عثمان افندی از شاعران و موسیقیدانان ترک است. در قاموس الاعلام آمده است : وی از شعرا و مشایخ مولویه بوده و در خانقاه غلطه سمت نی زن باشی داشت و به سال 1109 به مقام شیخی خانقاه مذکور رسید و در سال 1142 درگذشت. بمناسبت مهارتی که در موسیقی و نی زدن داشت تخلص نائی را اختیار کرده بود. از ( قاموس الاعلام ج 6 ).

نائی . (اِخ ) (شیخ ...) از موسیقی دانان قرن نهم ومعاصر با امیرعلی شیرنوائی و مورد حمایت او بوده است . رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 560 شود.


نائی . (اِخ ) شیخ عثمان افندی از شاعران و موسیقیدانان ترک است . در قاموس الاعلام آمده است : وی از شعرا و مشایخ مولویه بوده و در خانقاه غلطه سمت نی زن باشی داشت و به سال 1109 به مقام شیخی خانقاه مذکور رسید و در سال 1142 درگذشت . بمناسبت مهارتی که در موسیقی و نی زدن داشت تخلص نائی را اختیار کرده بود. از (قاموس الاعلام ج 6).


نائی . (ص نسبی ) نی زننده . نی نوازنده . (ناظم الاطباء). نی نواز. نئی . (آنندراج ). قراری . قصاب . (منتهی الارب ). نای زن . نی زن . کسی که نی می نوازد :
گاه گوئیم که چنگی تو بچنگ اندریاز
گاه گوئیم که نائی تو بنای اندردم .

فرخی .


به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نائی
به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن عفری .

منوچهری .


یکدست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگرگوش به نائی .

منوچهری .


آن یکی نائی که نی خوش می زده ست
ناگهان از مقعدش بادی بجست .

مولوی .


اثر ناله ٔ نی نیست مگر از نائی .

قاآنی .


ای باده فروش من سرمایه ٔ جوش من
ای از تو خروش من من نایم و تو نائی .

؟


برآورد نائی دم صور را
ببرد از چراغ خرد نور را.

هاتفی (از شعوری ).


|| نبات و شکر مصفا. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ) (شعوری ).

نائی . (ع ص ) بعید. (المنجد).


نائی . (فعل مضارع ) نیائی . نمی آئی . نخواهی آمد :
تو تا ایدری شاد زی غم مخور
که چون تو شدی بازنائی دگر.

اسدی .



فرهنگ عمید

نای زن، نی زن، نی نواز.

دانشنامه عمومی

نائی (کرمان). نائی (کرمان)، روستایی از توابع بخش ماهان شهرستان کرمان در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان ماهان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.


کلمات دیگر: