کلمه جو
صفحه اصلی

هلیدن

فرهنگ فارسی

هشتن، گذاشتن، فروگذاشتن، واگذاشتن، هلیدن
(مصدر ) گذاشتن فروگذاشتن واگذاشتن رهاکردن : ((درختی که اکنون گرفتست پای بنیروی شخصی درژید زجای . وگرهمچنان روزگاری هلی بگردونش ازبیخ برنگسلی . ) ) (گلستان ) (( پرزگل وسنبلست یکسرهگلزارها بیاباغ ای صنم . بهل همهکارها. ) ) (محمودصبا )

فرهنگ معین

(هَ دَ ) [ په . ] (مص م . ) گذاشتن ، فرو - گذاشتن ، ترک کردن ، واگذاشتن .

لغت نامه دهخدا

هلیدن. [ هَِ دَ ] ( مص )گذاشتن. ( برهان ). هشتن. به جایی نهادن :
به یک حمله از جایشان بگسلد
چو بگسستشان بر زمین کی هلد؟
فردوسی.
از بند شبانروزی بیرون نهلَدْشان
تا خون برود از تنشان پاک به یک بار.
منوچهری ( دیوان ص 15 ).
|| فروگذاشتن. ( برهان ). شاهدی برای این معنی نیست. || واگذاشتن. رها کردن. به حال خود گذاشتن :
آن را بدو بهل که همی گوید
من دیده ام فقیه بخارا را.
ناصرخسرو.
ورش همچنان روزگاری هلی
به گردونش از بیخ برنگسلی.
سعدی.
چرخ زن را خدای کرد بحل
قلم و لوح گو به مرد: بهل.
اوحدی.
بهلیدش چنانکه هست ، افتد
که بلا بیند ار به دست افتد.
اوحدی.
- بازهلیدن ؛ واگذاشتن. بازگذاشتن :
جهان را بدان بازهل کآفرید
وز او آمد این آفرینش پدید.
فردوسی.
- به هم هلیدن ؛ بستن. برهم گذاشتن :
بهل کتاب را به هم که مرد درس نیستم
به حفظ کِشت عمر خود کم از مترس نیستم.
قاآنی.
و رجوع به هشتن شود.

فرهنگ عمید

هشتن، گذاشتن، اجازه دادن، واگذاشتن: چو گرگ ستمگر به دامت فتد / هلیدن نباشد ز رای و خرد (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۷۹ ).

دانشنامه عمومی

هشتن , گذاشتن , فروگذاشتن , واگذاشتن , هلیدن (مصدر) گذاشتن فروگذاشتن واگذاشتن رهاکردن:((درختی که اکنون گرفتست پای بنیروی شخصی درژید زجای . وگرهمچنان روزگاری هلی بگردونش ازبیخ برنگسلی . )) (گلستان ) (( پرزگل وسنبلست یکسرهگلزارها بیاباغ ای صنم . بهل همهکارها. )) (محمودصبا) فرو هلیدن 1 - پایین گذاشتن بر زمین نهادن 2 - آویزان کردن 3 - پایین افتادن 4 - سست گشتن 5 - آویزان شدن .


واژه نامه بختیاریکا

( هِلیدِن ) گذاشتن

پیشنهاد کاربران

طلاق گفتن، رها کردن، واگذاردن


کلمات دیگر: