light
ورغ
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) فروغ روشنی : گل را چه بوی خیزد ازده گلاب زن . مه را چه ورغ باشد از صد چراغدان . ( رشیدی بدون ذکرنام شاعر )
تیرگی و تاریکی کدورت خاطر
تیرگی و تاریکی کدورت خاطر
فرهنگ معین
(وَ رْ ) (اِ. ) سد مانندی ساخته شده از چوب و علف و گِل .
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) فروغ ، روشنی .
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) فروغ ، روشنی .
(وَ رْ) (اِ.) سد مانندی ساخته شده از چوب و علف و گِل .
( ~.) [ ع . ] (اِ.) فروغ ، روشنی .
لغت نامه دهخدا
ورغ. [ وَ ] ( اِ ) بند آب باشد که پیش سیل بندند. بندی که از چوب و علف و خاک و گل در پیش رودخانه ها بندند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) :
آب هرچه کمترک نیرو کند
بند و ورغ سست و پوده بفکند.
گفتار چه سود است که ورغ آب ببرد.
چو بستی ز ریگش نباشد گزند.
در پیش چنین سیل حوادث ننهد ورغ.
گل را چه بوی خیزد از صد گلاب زن
مه را چه ورغ باشد از صد چراغدان.
ورغ. [ وُ رُ ] ( اِ ) وروغ. تیرگی و کدورت. ( برهان ). رجوع به ورغ شود.
ورغ. [ وُ ] ( اِ ) تیرگی و تاریکی. || کدورت خاطر. آشفتگی و آزردگی. ( ناظم الاطباء ).
آب هرچه کمترک نیرو کند
بند و ورغ سست و پوده بفکند.
رودکی.
دل برد و مرا نیز به مردم نشمردگفتار چه سود است که ورغ آب ببرد.
فرخی.
به پیشش بر از چوب ورغی ببندچو بستی ز ریگش نباشد گزند.
اسدی.
ای وای اگر عون جمال الحق والدین در پیش چنین سیل حوادث ننهد ورغ.
شمس فخری.
و به کسر دوم نیز بدین معنی آمده است. || فروغ و روشنی. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). و به کسر حرف ثانی وَرِع هم آمده است. ( برهان ) : گل را چه بوی خیزد از صد گلاب زن
مه را چه ورغ باشد از صد چراغدان.
؟ ( از انجمن آرا ).
|| راسو. || خندق. ( ناظم الاطباء ).ورغ. [ وُ رُ ] ( اِ ) وروغ. تیرگی و کدورت. ( برهان ). رجوع به ورغ شود.
ورغ. [ وُ ] ( اِ ) تیرگی و تاریکی. || کدورت خاطر. آشفتگی و آزردگی. ( ناظم الاطباء ).
ورغ . [ وَ ] (اِ) بند آب باشد که پیش سیل بندند. بندی که از چوب و علف و خاک و گل در پیش رودخانه ها بندند. (برهان ) (ناظم الاطباء) :
آب هرچه کمترک نیرو کند
بند و ورغ سست و پوده بفکند.
دل برد و مرا نیز به مردم نشمرد
گفتار چه سود است که ورغ آب ببرد.
به پیشش بر از چوب ورغی ببند
چو بستی ز ریگش نباشد گزند.
ای وای اگر عون جمال الحق والدین
در پیش چنین سیل حوادث ننهد ورغ .
و به کسر دوم نیز بدین معنی آمده است . || فروغ و روشنی . (ناظم الاطباء) (برهان ). و به کسر حرف ثانی وَرِع هم آمده است . (برهان ) :
گل را چه بوی خیزد از صد گلاب زن
مه را چه ورغ باشد از صد چراغدان .
|| راسو. || خندق . (ناظم الاطباء).
آب هرچه کمترک نیرو کند
بند و ورغ سست و پوده بفکند.
رودکی .
دل برد و مرا نیز به مردم نشمرد
گفتار چه سود است که ورغ آب ببرد.
فرخی .
به پیشش بر از چوب ورغی ببند
چو بستی ز ریگش نباشد گزند.
اسدی .
ای وای اگر عون جمال الحق والدین
در پیش چنین سیل حوادث ننهد ورغ .
شمس فخری .
و به کسر دوم نیز بدین معنی آمده است . || فروغ و روشنی . (ناظم الاطباء) (برهان ). و به کسر حرف ثانی وَرِع هم آمده است . (برهان ) :
گل را چه بوی خیزد از صد گلاب زن
مه را چه ورغ باشد از صد چراغدان .
؟ (از انجمن آرا).
|| راسو. || خندق . (ناظم الاطباء).
ورغ . [ وُ ] (اِ) تیرگی و تاریکی . || کدورت خاطر. آشفتگی و آزردگی . (ناظم الاطباء).
ورغ . [ وُ رُ ] (اِ) وروغ . تیرگی و کدورت . (برهان ). رجوع به ورغ شود.
فرهنگ عمید
بندی که از چوب و علف یا سنگ و خاک برای برگرداندن مجرای آب بر روی نهر می بستند: آب هر چه بیشتر نیرو کند / بند ورغ سست بوده بفگند (رودکی: ۵۳۲ ).
فروغ، روشنی: گل را چه گَرد خیزد از ده گلاب زن؟ / مَه را چه ورغ بندد از صد چراغ دان؟ (؟: کلیله ودمنه: ۲۶ ).
فروغ، روشنی: گل را چه گَرد خیزد از ده گلاب زن؟ / مَه را چه ورغ بندد از صد چراغ دان؟ (؟: کلیله ودمنه: ۲۶ ).
بندی که از چوب و علف یا سنگ و خاک برای برگرداندن مجرای آب بر روی نهر میبستند: ◻︎ آب هر چه بیشتر نیرو کند / بند ورغ سستبوده بفگند (رودکی: ۵۳۲).
فروغ؛ روشنی: ◻︎ گل را چه گَرد خیزد از ده گلابزن؟ / مَه را چه ورغ بندد از صد چراغدان؟ (؟: کلیلهودمنه: ۲۶).
پیشنهاد کاربران
در کلیله و دمنه آمده گل را چه بوی خیزد ازده گلاب زن . مه را چه ورغ باشد از صد چراغدان
معنی روشنایی می دهد
معنی روشنایی می دهد
کلمات دیگر: