( اسم ) رگ گردن که هنگام غضب برجسته نماید وداج جمع : ( عربی ) اوداج .
رگ گردن بریدن یا نیکو و راست کردن
ودج . [ وَ ] (ع مص ) رگ گردن بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رگ زدن ستور. (تاج المصادر زوزنی ). قصد کردن رگ گردن ستور را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیکو و راست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صلح افکندن میان قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و فعل آن از باب ضرب است . (منتهی الارب ). نیک کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ). اصلاح کردن و قطع شر و بدی نمودن . (از اقرب الموارد). صلح کردن میان قوم و راست و نیکو نمودن میان آنها. (ناظم الاطباء).
ودج . [ وَ دَ ] (ع اِ) رگ گردن . (از بحرالجواهر) (آنندراج ) (اقرب الموارد). گردن . (منتهی الارب ). هر یک از دو رگ سطبر گردن که آن دو را به صیغه ٔ تثنیه ودجان گویند. وداج . رگ بسمل . شاهرگ . شه رگ . (دهار). رگ گردن ستور که قصاب ببرد. تثنیه ٔ آن ودجان و ج ، اوداج . (مهذب الاسماء). نام رگی در گردن که هنگام ذبح قطع میگرددو زندگانی با قطع آن از میان میرود. (اقرب الموارد). || سبب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). وسیله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و کسر دال در آن لغتی است . (از اقرب الموارد). رجوع به وداج شود.