( صفت ) ۱ - گسترده ممتد وسیع . یا ظل وارف . سای. دراز و ممتد ( از اقرب الموارد ) : (( ... تا قریب پنجسال در ظل وارف و کنف عواطف او فارغ البال ... عمر گذرانیدم . ) ) ۲ - بسیار سبز و گوالنده .
با طراوت تازه
با طراوت تازه
وارف . [ رِ ] (ع ص ) باطراوت . تازه . نبات وارف ؛ ای ناضر. (اقرب الموارد). || بسیارسبز، نیک سبز و گوالنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). نبات وارف ؛ گیاه گوالیده ٔ نیک سبز شده . (ناظم الاطباء). || فراخ . (از مهذب الاسماء). وسیع. متسع. ظل وارف ؛ یعنی ممتد. (از اقرب الموارد).
وارف . [ رُ ] (اِ) بادزن . مروحه . (ناظم الاطباء). بادبزن . || هر چیز انباشته از کاه . (ناظم الاطباء). || هر چیز برآمده . (از ناظم الاطباء).