کلمه جو
صفحه اصلی

نجده

فرهنگ فارسی

ابن عامر و موسس [ نجدات ] از فرق خوارج .
( مصدر.اسم ) سرود: نجده سازازدل شکسته دلان این چنین نجده راشکست مده . ( خاقانی .سج.۸ ) ۸٠٠- ( صفت ) شجاع .۹- یاریاور: شیران شده یاوران رزمت اقبال تونجده یاوران را. ( خاقانی .سج.۱٠ ) ۳۴ - ( اسم ) یاری یاوری : چون سلطان اورا درحالت آن محنت بدیدکوکبه جماعتی ازخواص غلامان به نجده اوفرستاد.
ابن عامر حروری حنفی رئیس طایفه حروریه و از خوارج و موسس فرقه نجدات یا نجدیه است .

فرهنگ معین

(نَ دَ یا دِ ) ۱ - (اِ. ) سرود. ۲ - (ص . ) شجاع . ۳ - یار، یاور. ۴ - (اِمص . ) یاری ، یاوری .

لغت نامه دهخدا

نجده. [ ن َ دَ / دِ ] ( از ع ، اِمص ، اِ ) دلیری. ( جهانگیری ) ( غیاث اللغات ). مردانگی. ( جهانگیری ). شجاعت. ( غیاث اللغات ). نجدة. || قوت. سختی. ( جهانگیری ). رجوع به نجدت و نجدة شود. || سرود. ( غیاث اللغات ) :
نجده ای ساز از شکسته دلان
اینچنین نجده را شکست مده.
خاقانی.
|| مجازاً، بمعنی شجاع. ( غیاث اللغات ). || یار. یاور :
شیران شده یاوران رزمت
اقبال تو نجده یاوران را.
خاقانی.
|| یاری. یاوری : چون سلطان او را در حالت آن محنت بدید کوکبه جماعتی از خواص غلامان به نجده او فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 351 ).

نجدة. [ ن َ دَ ] (اِخ ) ابن عامر حروری حنفی . رئیس طایفه ٔ حروریه و از خوارج و مؤسس فرقه ٔ نجدات یا نجدیه است . وی به سال 36 هجری تولد یافت و به سال 66 هَ .ق . در یمامه خروج کرد، سپس به بحرین آمد و سرانجام در جوانی به سال 68 هَ .ق . کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 3). رجوع به نجدات و نیز البیان و التبیین ج 1 ص 299و ج 2 ص 199 و ج 3 ص 87 و الکامل ابن اثیر ج 4 ص 98 شود.


نجدة.[ ن َ دَ ] (ع اِ) یکی نجد. (المنجد). رجوع به نجد شود. || (اِمص ) دلیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (دهار). مردانگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شجاعت . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (المنجد). || قوّت .(منتهی الارب ) (آنندراج ). سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شدت . بأس . (المنجد). (ناظم الاطباء): رجل ذونجدة؛ ای ذو بأس و شجاعة. || (اِ) کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا). قتال . (ناظم الاطباء) (المنجد). || ترس . بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هول . فزع . (المنجد). ج ، نجدات . || (مص ) دلیر شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). نجادة. رجوع به نجادة شود. || سخت بودن در کارزار. (فرهنگ خطی ).



کلمات دیگر: