کلمه جو
صفحه اصلی

طار

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی ماهی خوردنی که در خلیج فارس صید می کند .
کوهی است در بطن السلمی از سرزمین یمامه .

فرهنگ معین

(اِ. ) داریه زنگی .

لغت نامه دهخدا

طار. (اِخ ) کوهی است در بطن السلمی از سرزمین یمامه . (معجم البلدان ).


طار. [ طارر ] (ع ص ) غُلام طارّ؛ کودک نوخط. (منتهی الارب ). مرد سبلت دمیده . (مهذب الاسماء).


طار. [ طارر ] ( ع ص ) غُلام طارّ؛ کودک نوخط. ( منتهی الارب ). مرد سبلت دمیده. ( مهذب الاسماء ).

طار. ( اِ ) نوعی از ماهی است که در خلیج فارس صید کنند و مأکول اللحم است.

طار. ( اِخ ) کوهی است در بطن السلمی از سرزمین یمامه. ( معجم البلدان ).

طار. ( اِ ) داریه زنگی. ( دورویه زنگوله دار ) .

طار. (اِ) داریه زنگی . (دورویه ٔ زنگوله دار) .


طار. (اِ) نوعی از ماهی است که در خلیج فارس صید کنند و مأکول اللحم است .


دانشنامه عمومی

طار (نطنز)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان نطنز در استان اصفهان ایران است.طار در ۳۰ کیلومتری جنوب غربی نطنز، در دامنه کوهستان کرکس است.

پیشنهاد کاربران

طاربه لهجه طاری ( دار ) گفته میشود وبمعنی سرایا خانه


کلمات دیگر: