بابافغانی. [ ف َ ] ( اِخ ) لطفعلی بیک آذر آرد: شاعری متین سخن پرداز و عاشقی غریب خانه برانداز است مدتی در ولایت خراسان و عراق بوده ، گویند بعلت دوام شرب مدام تلخیها چشیده و بسبب عشق جوانان گل اندام خواریها کشیده ، صاحب دیوان است ، ملاحظه شده قصاید صاف دارد اما به فن غزل سرائی مایل. این ابیات از دیوان وی انتخاب شد و در این سفینه ثبت افتاد:
وصالم هست اما رخصت بوس و کنارم نی
گلم در خوابگاه و خواب در پیراهن است امشب.وقت گلم تمام بآه و فغان گذشت
چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت.خواهی به مهر باش به ما خواه کینه ورز
خود دانی و خدای ، کسی در دل تونیست.مقیدان تو از ذکر غیر خاموش اند
بخاطری که توئی دیگران فراموش اند.
هزار سوزن الماس در دل است مرا
از این حریرقبایان که دوش بر دوش اند.فراموشم شود چندان کزوبیداد می آید
ولی فریاد از آن ساعت که یک یک یاد می آید.
گلرخان بر سر خاکم چمنی ساخته اند
چمنی بر سر خونین کفنی ساخته اند
یک چراغ است در این خانه و از پرتو آن
هر کجا مینگرم انجمنی ساخته اند.سحرفغان من آن مه ز طرف بام شنید
شکایتی که ازو داشتم تمام شنید
زیان دشمنی و سود دوستی گفتم
عیان نگشت که خود رای من کدام شنید.به بستر افتم و مردن کنم بهانه خویش
باین بهانه مگر آرمت بخانه خویش.
برغم من کشد بر دیگران شمشیر و من غافل
که در روز جزا خواهند خون صد شهید از من.هر جا که باشی در گذر از حال زارم بیخبر
آهی برآرم از جگر تا غافل از من بگذری.
شد باندک مدتی سرخیل ارباب سخن
هر که از روح فغانی ، صائب استمداد کرد.
از آتشین دمان بفغانی کن اقتدا
صائب اگر تتبع دیوان کس کنی.
( نقل از منتخبات صائب تبریزی منتخب محمد شهید نورائی ).
و تأثیر گوید:
وصالم هست اما رخصت بوس و کنارم نی
گلم در خوابگاه و خواب در پیراهن است امشب.وقت گلم تمام بآه و فغان گذشت
چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت.خواهی به مهر باش به ما خواه کینه ورز
خود دانی و خدای ، کسی در دل تونیست.مقیدان تو از ذکر غیر خاموش اند
بخاطری که توئی دیگران فراموش اند.
هزار سوزن الماس در دل است مرا
از این حریرقبایان که دوش بر دوش اند.فراموشم شود چندان کزوبیداد می آید
ولی فریاد از آن ساعت که یک یک یاد می آید.
گلرخان بر سر خاکم چمنی ساخته اند
چمنی بر سر خونین کفنی ساخته اند
یک چراغ است در این خانه و از پرتو آن
هر کجا مینگرم انجمنی ساخته اند.سحرفغان من آن مه ز طرف بام شنید
شکایتی که ازو داشتم تمام شنید
زیان دشمنی و سود دوستی گفتم
عیان نگشت که خود رای من کدام شنید.به بستر افتم و مردن کنم بهانه خویش
باین بهانه مگر آرمت بخانه خویش.
برغم من کشد بر دیگران شمشیر و من غافل
که در روز جزا خواهند خون صد شهید از من.هر جا که باشی در گذر از حال زارم بیخبر
آهی برآرم از جگر تا غافل از من بگذری.
( آتشکده آذر چ بمبئی ص 291 ).
سامی بیک آرد: یکی از مشاهیر شعرای ایران و از اهالی شیراز است ، و اکثر عمر خود را در خراسان و عراق بسر برده و بخدمت سلطان یعقوب پسر اوزون حسن داخل شده و در سال 925 هَ. ق. در خراسان درگذشت. اشعار شیرین و دیوان مرتبی دارد محتوی 6 هزار بیت. ( قاموس الاعلام ترکی ج 2 ). صائب در باره وی گوید:شد باندک مدتی سرخیل ارباب سخن
هر که از روح فغانی ، صائب استمداد کرد.
از آتشین دمان بفغانی کن اقتدا
صائب اگر تتبع دیوان کس کنی.
( نقل از منتخبات صائب تبریزی منتخب محمد شهید نورائی ).
و تأثیر گوید: