کلمه جو
صفحه اصلی

نخم

فرهنگ فارسی

پارچه افراشته شده بروی چوب که در عروسیها و جشنها نصب می کنند و بدان بر می گیرند نقل و نبات و پولی را که میان مردم نثار کرده می شود .

لغت نامه دهخدا

نخم . [ ن َ خ َ / ن َ ] (اِ) پارچه ٔ افراشته شده بر روی چوب که در عروسی ها و جشن ها نصب می نمایند و بدان برمیگیرند نقل و نبات و پولی را که میان مردم نثار کرده می شود. (ناظم الاطباء).


نخم . [ ن َ خ َ ] (ع مص ) نخامه انداختن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیرون انداختن چیزی از بینی یا سینه . (از المنجد) (از اقرب الموارد). آب بینی و سینه و دماغ انداختن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تنخم . (المنجد). نَخْم . || مانده گردیدن . || مانده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


نخم. [ ن َ ] ( ع مص ) بازی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). لعب. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || نیکو سرائیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). سرائیدن و آواز خواندن و سرائیدن فلان را. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). تغنی به خوشترین غنا. ( از ( المنجد ). || نخامه انداختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آب بینی و دماغ و سینه انداختن. ( از آنندراج ). تنخم. نَخَم. چیزی از بینی یا سینه دفع کردن. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).

نخم. [ ن َ خ َ ] ( ع مص ) نخامه انداختن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بیرون انداختن چیزی از بینی یا سینه. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). آب بینی و سینه و دماغ انداختن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تنخم. ( المنجد ). نَخْم. || مانده گردیدن. || مانده گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

نخم. [ ن َ خ َ / ن َ ] ( اِ ) پارچه افراشته شده بر روی چوب که در عروسی ها و جشن ها نصب می نمایند و بدان برمیگیرند نقل و نبات و پولی را که میان مردم نثار کرده می شود. ( ناظم الاطباء ).

نخم . [ ن َ ] (ع مص ) بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لعب . (المنجد) (اقرب الموارد). || نیکو سرائیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرائیدن و آواز خواندن و سرائیدن فلان را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تغنی به خوشترین غنا. (از (المنجد). || نخامه انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب بینی و دماغ و سینه انداختن . (از آنندراج ). تنخم . نَخَم . چیزی از بینی یا سینه دفع کردن . (از المنجد) (از اقرب الموارد).


پیشنهاد کاربران

ریشه یابی واژه ی #تخم ✅

این واژه از فعل توخوماق است
در ترکی این واژه به معنی نطفه ، بذر و دانه هم هست. ♦️
توخوماق در اصل با معنی بافتن است که به ساختمان و سازه ی نطفه اشاره دارد این واژه به صورت تخم به معنی کلی یومورتا وارد فارسی شده


کلمات دیگر: