کلمه جو
صفحه اصلی

فروه

فرهنگ فارسی

کندی ابن ابی المغرائ مکنی به ابوالقاسم تابعی است .

لغت نامه دهخدا

فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) ابن مغیره ، مکنی به ابوالازهر. تابعی است . (یادداشت بخط مؤلف ).


فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) اسدی . ابن حمیضة. او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).


فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) غطیفی . معروف به ابن مسیک و مکنی به ابوعبیر. صحابی است . (یادداشت بخط مؤلف ).


فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) کلابی ، مکنی به ابویونس . محدث است و از ابن جبیر روایت کند. (یادداشت بخط مؤلف ).


فروة. [ ف َرْ وَ ] (اِخ ) کندی . ابن ابی المغراء،مکنی ابوالقاسم . تابعی است . (یادداشت بخط مؤلف ).


فروة. [ ف َرْ وَ ] (ع اِ) فرو. چیزی است مانند جبه که آستر آن از پوست ددگان ، چون خرگوش و روباه و سمور بود. ج ، فراء. (اقرب الموارد). پوستین و آن اخص از فرو است . (منتهی الارب ). || پوست سر با مویش . (اقرب الموارد). پوست سر. (منتهی الارب ). || غنی و ثروت . (اقرب الموارد). توانگری و ثروت و گفته اند فروة مبدل ثروة است . || پاره ای از گیاه خشک فراهم آمده . (منتهی الارب ). تکه گیاه مجتمع و خشک . (از اقرب الموارد). || گلیم که از پشم شتر ساخته باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کیسه و انبان که خواهنده در آن صدقه نهد.
- ذوالفروة ؛ سائل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| تاج . گویند: هو فقیر کتر الابریز و لبس فروة ابرویز. || خمار زن یا قناع وی . (از اقرب الموارد). کلاه و معجر زنان . (منتهی الارب ). || جبه ٔ برچیده آستین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

فروه (دهستان). فروه (در عربی: فَروَة )دهستان بزرگی است در ناحیهٔ (باقُم سحار)، در عزلهٔ (بنی قحطان)، در ۲۵ کیلومتری شهر صعده، از توابع استان صَعده، در کشور یمن در شبه جزیره عربستان. مسجدی تاریخی در دهستان وجود دارد که تاریخ بناء آن به دوران صدر اسلام بر می گردد. گویند بنیادگذار مسجد و همچنین دهستان یکی از أصحاب محمد به نام (فروه بن مُسیک المرادی) بوده است.
روستاها: حارة مَظاهر شُعوُب، فرَوَة اَلمَغاویر، فَروُح، اَلفَرق، فَرحَة ابن مسیر، الفَراق، فَرثة، الفَرَحیَة، الفَراوی، بیت فَرحَان، اَلفَراعی، الفَرَع، فِدَة، الفُرس، الفحلوین، الفجَة، فَج المَولدَة، الفَجر، فج الحلفاء، فُجاءَة، فُتیش .
جمعیت این دهستان در حدود ( ۲۱۷۲۲ ) نفر و (۳۱ خانوار ) می باشد.
روستاهای توابع این دهستان عبارتند از:

پیشنهاد کاربران

من شنیدم فروه معنی لطافت و ثروت میده.
یه جایی هم گفتند لباسی از پوست یا موی شتر
نمیدونم کدومش درست است؟

فروه

میگن مشتق از فروهر هست


کلمات دیگر: