کلمه جو
صفحه اصلی

گامه

فارسی به انگلیسی

leg, stage, step

فرهنگ فارسی

صلیبی چهار شاخه

لغت نامه دهخدا

گامه. [ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ) ( از: گام ، قدم + -ه ، نسبت ) در ترکیب آید: چهارگامه. چارگامه. رجوع به چهارگامه و چارگامه شود.

گامه. [ م ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) صلیبی که چهار شاخه آن به شکل گاما خمیده شود. رجوع به صلیب شکسته شود.

گامه . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) (از: گام ، قدم + -ه ، نسبت ) در ترکیب آید: چهارگامه . چارگامه . رجوع به چهارگامه و چارگامه شود.


گامه . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) صلیبی که چهار شاخه ٔ آن به شکل گاما خمیده شود. رجوع به صلیب شکسته شود.


پیشنهاد کاربران

مرحله ( به انگلیسی :step )

گامه : مرجان ، در بیت زیر مجازاً شراب قرمز ، مروارید مجازاً شراب زرد
از کف ساقیان دریا کف
درفشان گشت گامه های صدف
صدف : در اینجا مراد ظرف بلورین شراب است
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 512 )



کلمات دیگر: