کلمه جو
صفحه اصلی

کابن

فرهنگ فارسی

( اسم ) مبلغی که بهنگام عقد نکاح بذم. مرد مقرر شود مهر : [ این جهان نو عروس را ماند رطل کابینش گیر و باده بیار ] . ( خسروی )
بمعنی کابین

لغت نامه دهخدا

کابن. [ ب ِ ] ( اِ ) بمعنی کابین. ( آنندراج ).


کلمات دیگر: