کلمه جو
صفحه اصلی

کاتب بغدادی

فرهنگ فارسی

شاعر اهل دیالمه

لغت نامه دهخدا

کاتب بغدادی . [ ت ِب ِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن همام بن سهل یا سهیل کاتب مکنی به ابوعلی . رجوع به کاتب اسکافی محمدبن همام شود.


کاتب بغدادی. [ ت ِ ب ِ ب َ ] ( اِخ ) حسین بن احمدبن حجاج یا احمدبن محمدبن جعفربن حجاج شیعی امامی کاتب بغدادی نیلی مکنی به ابوعبداﷲ معروف به ابن الحجاج ، ادیبی است فاضل و شاعری ماهر و با سیدمرتضی و سید رضی معاصر و در عهد دیالمه از اکابر و از شعرای صمیمی اهل بیت رسالت ( ص ) و اشعارش طبیعی و خالی از تصنع و کلفت بوده و گویند که ابن الحجاج و امروءالقیس در فن شاعری در یک درجه بوده و هر یک مخترع طریق خاصی بوده اندو ثالثی ندارند و ابن الحجاج در هجو اعداء دین هم اشعاری گفته ولکن غالب اشعارش در هزل و مطایبه بوده ودر جد نیز اشعار بسیاری دارد. روزی بحسب دعوت بهمراهی جمعی مهمان رفته و احضار غذا در خانه میزبان قدری دیر شد، پس ابن الحجاج این دو شعر را انشاء نمود:
یا ذاهباً فی داره جائیا
من غیر معنی لاولا فائدة
قد جن اضیافک من جوعهم
فاقرء علیهم سورةالمائدة.
و قصیده فائیه او که هشت اندر هشت و به شصت و چهار بیت مشتمل و در مدح حضرت امیرالمؤمنین ( ع ) سروده مشهور و از لطائف قصائد بوده و بعضی از ابیات آن را محض تبرک و تیمن زینت بخش اوراق می نماید:
یا صاحب القبة البیضا علی النجف
من زارقبرک و استشفی لدیک شفی
زوروا اباالحسن الهادی لعلکم
تحظون بالاجر و الاقبال والزلف
اذا وصلت فاحرم قبل مدخله
ملبّیا واسع سعیا حوله وطف
حتی اذا طفت سبعا حول قبته
تأمل الباب تلقا وجهه فقف
و قل سلام من اﷲ السلام علی
اهل السلام و اهل العلم و الشرف
انی اتیتک یا مولای من بلدی
مستمسکا من حبال الحق بالطرف
راج بانک یا مولای تشفع لی
و تسقنی من رحیق شافی اللهف
لانک العروةالوثقی فمن علقت
بها یداه فلن یشقی و لم یخف
و انک الایةالکبری التی ظهرت
للعارفین بانواع من الطرف
وقصةالطائر المشوی عن انس
تخبر بما نصه المختار من شرف
لا قدس اﷲ قوماً قال قائلهم
بخ بخ لک من فضل و من شرف
و بایعوک بخم ثم اکّدها
محمد بمقال منه غیر خفی
عاقوک و اطرحوا قول النبی و لم
یمنعهم قوله هذاقوله هذا اخی خلفی
هذا ولیّکم بعدی فمن علقت
به یداه فلن یخشی و لم یخف.
تا آنکه عنان قلم را به طرف ابن سکره محمدبن عبداﷲ که منافرت مابین ایشان مثل منافرت جریر و فرزدق معروف است معطوف داشته و گوید:
قل لابن سکرة ذی البخل و الخرف
عن ابن حجاج قولا غیر منحرف

کاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) حسین بن احمدبن حجاج یا احمدبن محمدبن جعفربن حجاج شیعی امامی کاتب بغدادی نیلی مکنی به ابوعبداﷲ معروف به ابن الحجاج ، ادیبی است فاضل و شاعری ماهر و با سیدمرتضی و سید رضی معاصر و در عهد دیالمه از اکابر و از شعرای صمیمی اهل بیت رسالت (ص ) و اشعارش طبیعی و خالی از تصنع و کلفت بوده و گویند که ابن الحجاج و امروءالقیس در فن شاعری در یک درجه بوده و هر یک مخترع طریق خاصی بوده اندو ثالثی ندارند و ابن الحجاج در هجو اعداء دین هم اشعاری گفته ولکن غالب اشعارش در هزل و مطایبه بوده ودر جد نیز اشعار بسیاری دارد. روزی بحسب دعوت بهمراهی جمعی مهمان رفته و احضار غذا در خانه ٔ میزبان قدری دیر شد، پس ابن الحجاج این دو شعر را انشاء نمود:
یا ذاهباً فی داره جائیا
من غیر معنی لاولا فائدة
قد جن اضیافک من جوعهم
فاقرء علیهم سورةالمائدة.
و قصیده ٔ فائیه ٔ او که هشت اندر هشت و به شصت و چهار بیت مشتمل و در مدح حضرت امیرالمؤمنین (ع ) سروده مشهور و از لطائف قصائد بوده و بعضی از ابیات آن را محض تبرک و تیمن زینت بخش اوراق می نماید:
یا صاحب القبة البیضا علی النجف
من زارقبرک و استشفی لدیک شفی
زوروا اباالحسن الهادی لعلکم
تحظون بالاجر و الاقبال والزلف
اذا وصلت فاحرم قبل مدخله
ملبّیا واسع سعیا حوله وطف
حتی اذا طفت سبعا حول قبته
تأمل الباب تلقا وجهه فقف
و قل سلام من اﷲ السلام علی
اهل السلام و اهل العلم و الشرف
انی اتیتک یا مولای من بلدی
مستمسکا من حبال الحق بالطرف
راج بانک یا مولای تشفع لی
و تسقنی من رحیق شافی اللهف
لانک العروةالوثقی فمن علقت
بها یداه فلن یشقی و لم یخف
و انک الایةالکبری التی ظهرت
للعارفین بانواع من الطرف
وقصةالطائر المشوی عن انس
تخبر بما نصه المختار من شرف
لا قدس اﷲ قوماً قال قائلهم
بخ بخ لک من فضل و من شرف
و بایعوک بخم ثم اکّدها
محمد بمقال منه غیر خفی
عاقوک و اطرحوا قول النبی و لم
یمنعهم قوله هذاقوله هذا اخی خلفی
هذا ولیّکم بعدی فمن علقت
به یداه فلن یخشی و لم یخف .
تا آنکه عنان قلم را به طرف ابن سکره محمدبن عبداﷲ که منافرت مابین ایشان مثل منافرت جریر و فرزدق معروف است معطوف داشته و گوید:
قل لابن سکرة ذی البخل و الخرف
عن ابن حجاج قولا غیر منحرف
یا ابن البغایا الزوانی العاهرات و من
سلقلقاتهم قد حضن من خلف
تا آنکه در آخر قصیده گوید:
بحب حیدرةالکرار مفتخری
به شرفت و هذا منتهی شرفی .
و یک مجلد از دیوان ابن الحجاج که حاوی قصائد دالیه و رائیه ٔ او است در موزه ٔ بریتانیا موجود است و بعضی گوید دیوان ابن الحجاج حسین ده مجلد بوده و سیدرضی آن را منتخب کرده و «الحسن من شعر الحسین » نامیده و بدیعاسطرلابی هم آن دیوان را به یکصد و چهل و یک باب که هر بابی در یکی از فنون شعریه است مرتب نموده و آن را درةالتاج فی شعر ابن الحجاج نام کرده است و نسخه ٔ آن در پاریس است . باری از نوادر قضایا که در روضات الجنات از کتاب درالنضید سیدجلیل القدر زین الدین علی بن عبدالحمید نجفی حسین صاحب کتاب الانوارالمضیئة نقل کرده و دلیل غایت جلالت و تقرب ابن الحجاج نزد خانواده ٔ عصمت (ع ) میباشد آن که : پس از آنکه سلطان مسعودبن بویه دیلمی در نجف حصار صحن مقدس مرتضوی (ع ) را بنا نهاد و از تعمیرات قبه ٔ مبارکه فراغت یافت داخل حرم مبارک شد و با کمال ادب نشست و در آن حال ابن الحجاج در مقابلش دم در مبارک حرم ایستاد و شروع بخواندن همین قصیده ٔ فائیه کرد تا به هجویات بعضی از معاندین که در ضمن قصیده بوده رسید، پس سیدمرتضی که نیز حاضر بود در غلظت شد و از خواندن آنها در حضور مبارک حضرت امیرالمؤمنین (ع ) صریحاً نهی فرمود. ابن الحجاج نیز در همان جا قطع کلام نمود و شب آن حضرت را در خواب دید که تسلیت خاطرش داد و فرمود دلتنگ مباش که سیدمرتضی را امر کردیم برای اعتذار بخانه ٔ تو آیدو تو استقبالش مکن که او بتو وارد شود. تصادفاً همان شب سید نیز حضرت رسالت (ص ) و ائمه ٔ اطهار (ع ) را در خواب دید و سلام داد ولکن توجهی ندید و از این جهت افسرده شد و عرض نمود که ای موالی من ، من بنده و فرزند شما هستم بچه سبب سزاوار این عدم توجه شده ام ؟ فرمودند محض بجهت شکستن خاطر شاعر ما ابن الحجاج ، اینک بمنزلش برو و اعتذار نما و نزد ابن بویه اش ببر و خاطرابن بویه را نیز از عنایتی که درباره ٔ وی داریم مستحضر گردان . پس سید از خواب بیدار شد و حسب الامر دردم برخاست و رفت و در حجره ٔ ابن الحجاج را زد. پس ابن الحجاج او را بخواند که یا سیدی همان کسی که ترا نزد من فرستاده مرا نیز امر کرده است که استقبالت نکنم . سید گفت بلی اطاعت امر ایشان واجب است . پس سید وارد شدو اعتذار نمود و او را پیش ابن بویه برده و قصه ٔ خوابی را که دیده بودند بدو نقل کردند و مشمول انعام وی گردیده و به امر او همان قصیده را از اول تا آخر فروخواند. باری ابن الحجاج روز سه شنبه ٔ بیست و هفتم جمادی الاَّخر سال 391 هَ . ق . در شهر نیل بین بغداد و کوفه وفات یافت و به وصیت خودش جنازه اش به بغداد نقل ودر سمت پایین پای حضرت امام موسی بن جعفر (ع ) دفن و بر قبر او نوشتند: و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید و سیدرضی قصیده ای در مرثیه اش انشاء نموده است (از ریحانة الادب ج 3 ص 330 و ج 5 ص 303-304). و نیز رجوع شود به ابن حجاج ابوعبداﷲ حسین بن احمدبن محمدبن جعفر در همین لغت نامه و کتاب روضات الجنات (ص 239) و هدیةالاحباب (ص 54) و تاریخ ابن خلکان (ج 1ص 170) و معجم الادباء (ج 9 ص 206) و مجالس المؤمنین (ص 228).


کاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن ابی یعقوب اسحاق الندیم معروف به ابن الندیم . رجوع به همین نام در همین لغت نامه و ج 3 ص 331 ریحانة الادب شود.


کاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن محمدبن علی بن حمدون کاتب بغدادی که کنیه اش ابوالمعالی و لقبش کافی الکفاة است . از فضلاء و ادبا بوده و کتاب تذکره ٔ او که در اشعار و نوادر و تاریخ و ادبیات است مشهور و دررشته ٔ خود بی نظیر و در روز سه شنبه ٔ یازدهم ذی القعده ٔ پانصد و شصت و دو یا هفت از هجرت (562 یا 567 هَ. ق ) در بغداد در زمان مستنجد باﷲ سی و دومین خلیفه ٔ عباسی (555 - 556 هَ . ق ) که بجهت بعضی از محتویات کتاب مذکورش زندانی بوده درگذشته و در مقابر قریش مدفون گردید و خانواده اش هم در فضل و ریاست مشهور و کتاب مذکور او را گاهی تذکره ٔ حمدونیه گفته و گاهی تذکرةالادب نامیده و گاهی تذکره ٔ ابن حمدون خوانده اند.
(از ریحانة الادب ج 3 ص 331 و ج 1 ص 182). و نیز رجوع شود به ابن خلکان ج 2 ص 96 و الذریعه ج 4 ص 26.


کاتب بغدادی . [ ت ِب ِ ب َ ] (اِخ ) قدامةبن جعفربن قدامة مکنی به ابوالفرج از مشاهیر شعرا و ادبا و فصحا و بلغا و فضلای فلاسفه ٔ اوائل قرن چهارم هجرت و بخصوص در منطق مشار بالبنان و در بلاغت بی بدل و وحید زمان خود و در بدایت حال نصرانی مذهب بود و به دست هفدهمین خلیفه ٔ عباسی مکتفی باﷲ 289 - 295 هَ . ق . بشرف اسلام مشرف و در عهد دولت عباسیه بمقامات عالی رسید. از تألیفات او است :
1 - تریاق الفکر (از کشف الظنون ) یا دریاق الفکر (از معجم الادباء) و تریاق یا دریاق دوائی است دافع سمومات که از اجزای بسیاری که گویند هفتاد و دو جزء است ترکیب یافته .
2- جلاءالحزن .
3 - الخراج که کتابی است خوب و هر آنچه را که محتاج الیه کاتب است حاوی است و در لیدن چاپ شده است .
4 - زهرالربیع فی الاخبار.
5 - السیاسة.
6 - صابون الغم (از معجم الادباء) یا صابون الفم (از کشف الظنون ).
7 - صرف الهم
8 - صناعةالجدل
9 - نزهةالقلوب و زادالمسافر
10- نقدالشعر فی البدیع که حاوی بیست نوع از محسنات بدیعیه بوده و معاصر او ابن المعتز واضع علم بدیع هفده نوع از آنها را جمع کرده و در هفت نوع هر دو متفق و سیزده نوع دیگر قدامه متفرد و مجموع آنها بالغ به سی نوع بوده و دیگر ادبا در تألیف و گردآوری محسنات بدیعیه بعد از ایشان بدیشان تبعیت کردند و موافق آنچه در شرح حال صفی الدین حلی مذکور است تا صد و پنجاه بلکه بیشتر از آنها را بقید بیان آورده اند.
11 - نقدالنثر که یک نسخه ٔ خطی آن در اسکوریال موجوداست و این هر دو کتاب آخری در اسلامبول چاپ شده .
و در اعیان الشیعه و بعض موارد دیگر تشیع قدامة مصرح است و به همین کتاب آخری نیزاستظهار کرده اند. وفات قدامه بنوشته ٔ کشف الظنون در ذیل لغت نزهةالقلوب بسال (310 هَ . ق .) بوده ولی موافق آنچه در معجم الادباء از ابوحیان نقل شده وی در سال سیصدوبیست هنوز در قید حیات بوده است . نیز از ابن الجوزی نقل کرده که وفات قدامه بسال (337 هَ . ق .) اتفاق افتاده است و بعد از این نقل گوید که ابن الجوزی کثیر التخلیط بوده و اعتمادی به متفردات او ندارم .
ناگفته نماند در معجم الادباء از بعض اهل ادب نقل شده که قدامة کاتب آل بویه بوده و اورا در این قول بجهالت نسبت داده است بدلیل اینکه قدامه قدیم العهد بوده و زمان ثعلب و مبرد و ابن قتیبه و نظائر ایشان را دریافته است . نگارنده گوید (مؤلف ریحانة الادب ): قول این بعض استبعادی ندارد و بتصدیق خود یاقوت چنانچه مذکور داشتیم قدامه در سال (320 هَ . ق .) زنده بوده و شاید چند سال دیگر بعد از آن نیز عمر کرده و کاتب آل بویه که اول سلطنت ایشان را سال سیصد و بیست و یک نوشته اند بوده باشد و این قول بعض قول ابن الجوزی را - که بنقل خود یاقوت وفات قدامه را سال (337 هَ . ق .) دانسته تأیید مینماید. (از ریحانة الادب ج 3 ص 331).
نیز رجوع شودبه لغت ابوالفرج ابن قدامة در همین لغت نامه و معجم الادباء (ج 17 ص 12) و آداب اللغة العربیه (ج 2 ص 172) وبعض مواضعالذریعة.



کلمات دیگر: