کلمه جو
صفحه اصلی

قارونی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به قارون .

لغت نامه دهخدا

قارونی. ( ص نسبی ) نسبت است به قارون.
- گنج قارونی ؛ گنج قارون : که این موهبت از خداوند ما را به از گنج قارونی و شایگانی است. ( سندبادنامه ص 231 ).

قارونی. ( اِخ ) سید ناصربن سلیمان قارون. بحرانی ، شاعری بزرگ و ادیبی سخنور بوده در شعر و نثر دستی توانا داشته است. جعفربن کمال الدین بحرانی گوید، روزی در مسجد سدره در قریه حد حفص از قرای بحرین در مجلس درس و بحثی نشسته بودم و عالم و دانشمند عصر سید حسین بن عبدالرؤف در همان مجلس نشسته بود و پهلوی او سید ناصر قارونی قرار داشت ویکی از مدرسین کتاب مشهور قواعد را قرائت میکرد و سپس داستانی از او آورده است. وی هنگامی که در یکی ازسفرها در کشتی نشسته و طوفان سهمگینی کشتی را به کام امواج خروشان سپرد و هرآن بیم غرق شدن میرفته اشعاری سروده است که این چند شعر از آن است :
خلیلی لو ذقت النبأ قبل هذه
و حدثنی عنها الصدیق المصدق
لعمرکما لم ارتحل قید اصبع
ولو کنت احیی بالرحیل و ارزق
فلا تسلا عنی فانی میت
بلا مریة و الملتقی یوم تخلق
فان عشت حیاً ثم عدت لمثلها
فانی اخوالخرقاء بل انا اخرق.
( از سلافة العصر صص 522 - 525 ).

قارونی . (اِخ ) سید ناصربن سلیمان قارون . بحرانی ، شاعری بزرگ و ادیبی سخنور بوده در شعر و نثر دستی توانا داشته است . جعفربن کمال الدین بحرانی گوید، روزی در مسجد سدره در قریه ٔ حد حفص از قرای بحرین در مجلس درس و بحثی نشسته بودم و عالم و دانشمند عصر سید حسین بن عبدالرؤف در همان مجلس نشسته بود و پهلوی او سید ناصر قارونی قرار داشت ویکی از مدرسین کتاب مشهور قواعد را قرائت میکرد و سپس داستانی از او آورده است . وی هنگامی که در یکی ازسفرها در کشتی نشسته و طوفان سهمگینی کشتی را به کام امواج خروشان سپرد و هرآن بیم غرق شدن میرفته اشعاری سروده است که این چند شعر از آن است :
خلیلی لو ذقت النبأ قبل هذه
و حدثنی عنها الصدیق المصدق
لعمرکما لم ارتحل قید اصبع
ولو کنت احیی بالرحیل و ارزق
فلا تسلا عنی فانی میت
بلا مریة و الملتقی یوم تخلق
فان عشت حیاً ثم عدت لمثلها
فانی اخوالخرقاء بل انا اخرق .

(از سلافة العصر صص 522 - 525).



قارونی . (ص نسبی ) نسبت است به قارون .
- گنج قارونی ؛ گنج قارون : که این موهبت از خداوند ما را به از گنج قارونی و شایگانی است . (سندبادنامه ص 231).



کلمات دیگر: