کلمه جو
صفحه اصلی

قاریه

فرهنگ فارسی

سار سبز و گویند سار سیاه

لغت نامه دهخدا

قاریه. [ ی َ ] ( ع اِ ) بن نیزه یا سر آن. ( آنندراج ). || تیزی و نوک نیزه. || دم شمشیر و جز آن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شهر، خلاف بادیه. ( آنندراج ).

قاریه. [ ی َ / ری ی َ ] ( ع اِ ) سار سبز. وگویند سار سیاه. ( مهذب الاسماء ). مرغی که عرب بدان تیمن کند و دیدن آن را بشارت باران داند، گویا مژده آور باران است یا پیش رو ابر، و شخص جوانمرد و جواد را بدان تشبیه کنند و بدین معنی به تشدید هم آمده. ( آنندراج ). پرنده ای است کوتاه پای ، بلندمنقار و پشت سبز. ( زمخشری ) ( اقرب الموارد ). ج ، قواری. ( مهذب الاسماء ).

قاریه . [ ی َ ] (ع اِ) بن نیزه یا سر آن . (آنندراج ). || تیزی و نوک نیزه . || دم شمشیر و جز آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شهر، خلاف بادیه . (آنندراج ).


قاریه . [ ی َ / ری ی َ ] (ع اِ) سار سبز. وگویند سار سیاه . (مهذب الاسماء). مرغی که عرب بدان تیمن کند و دیدن آن را بشارت باران داند، گویا مژده آور باران است یا پیش رو ابر، و شخص جوانمرد و جواد را بدان تشبیه کنند و بدین معنی به تشدید هم آمده . (آنندراج ). پرنده ای است کوتاه پای ، بلندمنقار و پشت سبز. (زمخشری ) (اقرب الموارد). ج ، قواری . (مهذب الاسماء).



کلمات دیگر: