کلمه جو
صفحه اصلی

قاسط

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جابر ستمگار بیدادگر ۲ - باز گردنده از حق ۳ - عادل دادگر جمع : قاسطین .
بن هنب نام پدر قبیله ایست از عرب

فرهنگ معین

(س ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - ظالم ، ستمکار. ۲ - بازگردنده از حق . ج . قاسطین .

لغت نامه دهخدا

قاسط.[ س ِ ] ( ع ص ) جابر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ستمکار. ( منتهی الارب ). بیدادگر. ( مهذب الاسماء ). جورکننده. جائر. ظالم. || بازگردنده ازحق. ( ناظم الاطباء ). ج ، قاسطون. ( مهذب الاسماء ) : و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطباً. ( قرآن 15/72 ). || ( از قسط یعنی عدل ) عادل. دادگر.

قاسط. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن هنب. نام پدر قبیله ای است از عرب. ( منتهی الارب ).

قاسط. [ س ِ ] (اِخ ) ابن هنب . نام پدر قبیله ای است از عرب . (منتهی الارب ).


قاسط.[ س ِ ] (ع ص ) جابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ستمکار. (منتهی الارب ). بیدادگر. (مهذب الاسماء). جورکننده . جائر. ظالم . || بازگردنده ازحق . (ناظم الاطباء). ج ، قاسطون . (مهذب الاسماء) : و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطباً. (قرآن 15/72). || (از قسط یعنی عدل ) عادل . دادگر.


فرهنگ عمید

۱. بازگردنده از حق.
۲. جابر، ستمکار.


کلمات دیگر: