کلمه جو
صفحه اصلی

قازغان

لغت نامه دهخدا

قازغان. ( ترکی ، اِ ) دیگ مسین. ( لطائف ). و در غرائب اللغات نوشته که قزغان به معنی ظرف آهنین است که در آن روغن انداخته چیزی بریان نمایند. آن را کراهی گویند. ( آنندراج ). دیگ بزرگ را گویند که در آن چیزی پزند. گویند این لغت ترکی است. ( برهان ) :
در حدیث دیگران دل دان چنان
کآب جوشان ز آتش اندر قازغان.
( مثنوی از حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به قازقان شود.

فرهنگ عمید

دیگ، پاتیل: در حدیث دیگر این دل دان چنان / کآب جوشان زآتش اندر قازغان (مولوی: ۳۹۹ ).


کلمات دیگر: