کلمه جو
صفحه اصلی

داوردان

فرهنگ فارسی

نام دهقانی مالک زمینی که شهر واسط بر آن بنا شده است ٠

لغت نامه دهخدا

داوردان. [ وَ ] ( نف مرکب ) معنی ترکیبی آن خدادان و حاکم شناس باشد. ( آنندراج ) ( برهان ).

داوردان. ( اِخ ) نام دهی است در طرف غربی و یک فرسخی واسط. ( برهان ). یاقوت گوید از نواحی شرقی واسط و به یک فرسنگی آن است. از آنجاست احمدبن محمدبن علی بن الحسین انطاکی ابوالعباس معروف به ابن طلائی که پیری صالح و اهل قرآن بود، ببغداد در آمد و از ابی القاسم اسماعیل بن احمد سمرقندی و دیگران سماع حدیث کرد و به داوردان باز گردید و آنجا بریاضت و مجاهدت عمر گذارد و در 455 هَ. ق. درگذشت. ( معجم البلدان ). در داوردان دیری منسوب به حضرت حزقیل هست. ( قاموس الاعلام ترکی ).

داوردان. [ وَ ] ( اِخ ) نام دهقانی مالک زمینی که شهر واسط بر آن بنا شده است. ( الکامل ابن اثیر از حاشیه مجمل التواریخ و القصص ص 516 ).

داوردان . (اِخ ) نام دهی است در طرف غربی و یک فرسخی واسط. (برهان ). یاقوت گوید از نواحی شرقی واسط و به یک فرسنگی آن است . از آنجاست احمدبن محمدبن علی بن الحسین انطاکی ابوالعباس معروف به ابن طلائی که پیری صالح و اهل قرآن بود، ببغداد در آمد و از ابی القاسم اسماعیل بن احمد سمرقندی و دیگران سماع حدیث کرد و به داوردان باز گردید و آنجا بریاضت و مجاهدت عمر گذارد و در 455 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ). در داوردان دیری منسوب به حضرت حزقیل هست . (قاموس الاعلام ترکی ).


داوردان . [ وَ ] (اِخ ) نام دهقانی مالک زمینی که شهر واسط بر آن بنا شده است . (الکامل ابن اثیر از حاشیه ٔ مجمل التواریخ و القصص ص 516).


داوردان . [ وَ ] (نف مرکب ) معنی ترکیبی آن خدادان و حاکم شناس باشد. (آنندراج ) (برهان ).



کلمات دیگر: